ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان
هوشیاری در میان بیخودان و مستیان
بی محابا درده ای ساقی مدام اندر مدام
تا نماند هوشیاری عاقلی اندر جهان
یار دعوی می کند گر عاشقی دیوانه شو
سرد باشد عاقلی در حلقه دیوانگان
گر درآید عاقلی گو کار دارم راه نیست
ور درآید عاشقی دستش بگیر و درکشان
عیب بینی از چه خیزد خیزد از عقل ملول
تشنه هرگز عیب داند دید در آب روان
عقل منکر هیچ گونه از نشانها نگذرد
بی نشان رو بینشان تا زخم ناید بر نشان
یوسفی شو گر تو را خامی بنخاسی برد
گلشنی شو گر تو را خاری نداند گو مدان
عیسیی شو گر تو را خانه نباشد گو مباش
دیدهای شو گرت روپوشی نماند گو ممان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت به شفافیت از حالت هوشیاری و عقلانیت میپردازد و بر اهمیت دیوانگی عاشقانه تأکید میکند. شاعر از ساقی میخواهد که بدون ترس مشروب بدهد تا هوشیاری دیگر باقی نماند و تنها عشق و دیوانگی حاکم شود. او خاطر نشان میکند که عقل مانع تجربههای عمیق و واقعی است و عیبجویی از عقل ناشی میشود. در انتها، شاعر با استفاده از تمثیلهایی چون یوسف و عیسی، به انتقال مفاهیم عمیقتری از عشق و رهایی از قید و بندهای عقل اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای درد و رنج، ای مشکل و ای غم، ای درد و رنج، هوشیاری در میان دیوانگان و افرادی که مست و غرق در خوشی هستند.
هوش مصنوعی: ساقی، به طور بیپروا نوشیدنی را پیدرپی بریز تا در این دنیا هیچ عاقل هوشیاری باقی نماند.
هوش مصنوعی: دوست میگوید اگر عاشق هستی باید دیوانه شوی؛ زیرا کسی که عاقل است و خود را عقلمند جلوه میدهد، در میان دیوانگان جایی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر شخصی عاقل و متفکر بیاید، بگو که من کار دارم و راهی برای ادامه نیست. اما اگر عاشقی بیاید، دستش را بگیر و او را به درون بکش.
هوش مصنوعی: نقصها و عیبها را چرا میبینی؟ این به خاطر ناتوانی عقل توست. مانند تشنهای که به دنبال آب است و هرگز نمیتواند عیبهایی را در جریان آب مشاهده کند.
هوش مصنوعی: عقل هیچ نشانی را نادیده نمیگیرد و بدون نشانهای نمیتواند حرکت کند. باید از هر نشانهای آگاه باشد تا آسیب و زخم به او نرسد.
هوش مصنوعی: اگر هنوز ناپختهای، باید مانند یوسف، با صبر و حوصله فردی برتر شوی. اگر به عنوان خار شناخته میشوی، تلاش کن به گل تبدیل شوی و در جایگاه خود پیشرفت کنی، نه اینکه تسلیم بشوی.
هوش مصنوعی: اگر خانهای نداری، مانند عیسی(ع) شو و در جستجوی راهی باش. اگر پوششی برای خود نداری، از آن شرمنده نباش و ادامه بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.