دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان
گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان
از درون سو آشنا و از برون بیگانه رو
این چنین پرمهر دشمن من ندیدم در جهان
چونک دلبر خشم گیرد عشق او می گویدم
عاشق ناشی مباش و رو مگردان هان و هان
راست ماند تلخی دلبر به تلخی شراب
سازوار اندر مزاج و تلخ تلخ اندر زبان
پیش او مردن به هر دم از شکر شیرینتر است
مرده داند این سخن را تو مپرس از زندگان
شاد روزی کاین غزل را من بخوانم پیش عشق
سجده آرم بر زمین و جان سپارم در زمان
مرغ جان را عشق گوید میل داری در قفس
مرغ گوید من تو را خواهم قفس را بردران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف ویژگیهای یک دلبر میپردازد که در ظاهر بیگانه و در باطن آشناست. او اشاره میکند که اگرچه زبان دلبر تلخ است، اما در حقیقت محبت و شیرینی در دل او نهفته است. شاعر از تلخی دلبر مانند تلخی شراب سخن میگوید و بیان میکند که مردن در نزد او از زندگی در راه عشق شیرینتر است. در پایان، او ابراز امیدواری میکند که روزی این غزل را در حضور عشق بخواند و جانش را فدای او کند. همچنین، عشق را به پرندهای در قفس تشبیه میکند که در آرزوی آزادی و پیوستن به معشوق است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی محبوب بیگانه را پنهان کرده است. اگرچه ممکن است کلماتی که به زبان میآورد تلخ و ناخوشایند باشد، اما او در دلش محبت و شیرینی دارد.
هوش مصنوعی: نزدیکترین و آشناترین افراد به من در درون وجودم هستند، اما کسانی که بیرون از من هستند به خاطر بیگانگیشان درک نمیشوند. تا به حال در هیچ جای دنیا کسی را ندیدهام که به این اندازه با محبت اما در عین حال دشمن من باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب خشمگین میشود، عشق به من میگوید که ای عاشق بیتجربه، نگران نباش و از او دور نشو، از این موضوع آگاه باش.
هوش مصنوعی: دلبر که تلخیاش به تلخی شراب میماند، در طبع و مزاجش سازگاری دارد و این تلخی در زبانش هم قابل حس است.
هوش مصنوعی: مردن در نزد او هر لحظه از شیرینی شکر بهتر است. مردهها این حقیقت را میدانند، پس از زندگان سوال نکن.
هوش مصنوعی: وقتی روز خوشی برسد که من این شعر را برای عشق بخوانم، با نهایت خضوع بر زمین سجده میکنم و جانم را در آن لحظه فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: مرغ جان به عشق میگوید که آیا تمایل داری در قفس بمانی؟ و مرغ در پاسخ میگوید که من تو را میخواهم و قفس را از دروازهاش بیرون میآورم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.