کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۵۲ - وله ایضا
از رضی الملک الحق شرمساری حاصلست
بس که اندر حقّ من لطف و کرمها میکند
لیک تا فصل خزان آغاز دم سردی نهاد
گوییا کآن دم سرایت با تن ما میکند
در خوی خجلت غرق گردد سراپایم همی
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴۷ - غزل
آفتابی از شکاف ابر ایما میکند
عاشقان را در هوا چون ذره رسوا میکند
باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل
مینماید بلبلان را مست و شیدا میکند
لعل او با من به لطف و خنده میگوید سخن
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶
دلبر سرمست ما عزمی به دریا میکند
منع نتوان کردنش چون میل مأوا میکند
چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر
این عنایت بین که او با دیدهٔ ما میکند
آفتاب حسن او هرجا که بنماید جمال
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳
این دل دریادل ما عزم دریا میکند
دارد او حب وطن میلی به مأوا میکند
دل چو پرگاری روان گردد به گرد نقطهای
دایره نقش خیالی را هویدا میکند
دیدهٔ ما روی او بیند به نور روی او
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی اوصاف الله و کمال ربوبیته
صانع بیچون که این عالم هویدا میکند
این همه قدرت ز صنع خویش پیدا میکند
چون درست مهر پنهان میکند
دامن گردون پر از لؤلؤ لالا میکند
در شب تاریک بهر روشنایی در سپهر
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶
گوهر اشکم که راز دل هویدا میکند
ز آن نشد پنهان که بازش دیده پیدا میکند
اشک اگر بیوجه ریزد آبروی ما رواست
چون به رو میآید آخر آنچه با ما میکند
نافه گر برد از خطت عطری به صد خون جگر
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴
زان پری ما را دل دیوانه رسوا میکند
این چه رسوایی است این دیوانه با ما میکند
ای که میگویی ز افغان چند غوغا میکنی
من خموشم عشق او در سینه غوغا میکند
یار پروای شهیدان محبت کی کند
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸
هرکه یار ماست میل کشتن ما میکند
جرم یاران چیست دوران این تقاضا میکند
میکند افشای درد عشق داغ تازهام
این سیهرو دردمندان را چه رسوا میکند
اشک هر دم پیش مردم آبرویم میبرد
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸
داغ اگر بر روی همچون برگ گل جا میکند
زخم خون گر مست در دل جای خود وامیکند
گر گدایم کاسه دریوزه چشمم پُر است
هرچه باید غم ز خاک و خون در آنجا میکند
تن به عریانی نخواهد داد مجنون غمت
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱
صبرم از درد تو تکلیف مداوا میکند
از سر زلف تو دل را چون گره وا میکند
همچو فرهادی نخواهی یافت ای شیرین، ولی
چون تویی را او ز سنگ خاره پیدا میکند
هر نفس در صحبت احباب، عید دیگر است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۲
جذبه عاشق اثر در سنگ خارا میکند
کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا میکند
هرکه بر خود سخت گیرد کارهای سهل را
سنگ بهر شیشه هستی مهیا میکند
دامن همت به دست آور درین گلشن که سرو
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۳
سیل اشکم گوهر راز آشکارا میکند
آنچه پنهان کردهام سیما هویدا میکند
لعل نوشین خندهات کار مسیحا میکند
یعنی از عیسی بمیرد باز احیا میکند
نیست زور بازوی دولت درین ره دستگیر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۴
هرکه آن لبهای میگون را تماشا میکند
چشم میپوشد ز حیرانی دهن وا میکند
از نگاهی میدهد جان چشم او عشاق را
نرگس بیمار اینجا کار عیسی میکند
روی آتشناک خون بوسه میآرد به جوش
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۳
در دل معشوق جای خود ادب وا می کند
بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹
خامه در وصف لبت کار مسیحا میکند
حرف زلفت بر ورق خط را چلیپا میکند
تا نباشد هیچ عضوی بر تنش بی درد عشق
لاله داغ خویش را قسمت بر اعضا میکند
عالمی را ابر نیسانی به طوفان میدهد
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲
هست سالک با خدا، گر کار دنیا میکند
نیست جز در بحر کشتی، رو به هرجا میکند
باشد از بیخان و مانان برگ عیش اغنیا
زندگانی شهر از پهلوی صحرا میکند
خاکساری قدرت افزاید، که در میزان گهر
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳
گفتوگوی آن دهن، اندیشه بیجا میکند
گر تواند کرد، او را بوسه پیدا میکند
خنده در عین سخن یارم نه بیجا میکند
گفتوگو در میفشاند، لب بغل وامیکند
کس ندارد ره به دل از دورباش غمزهاش
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱
از غمت در سینه دل صد نامه انشا میکند
طفل را این شیر در گهواره گویا میکند
شمع را گردنکشیها کرد خاکسترنشین
پست میگردد سر خود هر که بالا میکند
شیر میگردد برون از کوه بهر کوهکن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۸
بسکه بیروپت بهارم کلفت انشا میکند
چون حنا رنگ از گرانی سایه پیدا میکند
گر نه باد صبح چین طرهات وا میکند
نسخهٔ جمعیت ما را که اجزا میکند
عضو عضومبسکه میبالد بهسودای جنون
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۹
عاقبتدر حلقهٔآن زلف، دل جا میکند
عکس در آیینه راه شوخیی وامیکند
غمزهٔ وحشی مزاجت در دل مجروح من
زخم ناخن را خیال موج دریا میکند
سطر آهی تا نمایان شد دل از جا رفته است
[...]