گوهر اشکم که راز دل هویدا میکند
ز آن نشد پنهان که بازش دیده پیدا میکند
اشک اگر بیوجه ریزد آبروی ما رواست
چون به رو میآید آخر آنچه با ما میکند
نافه گر برد از خطت عطری به صد خون جگر
روسیاهی بین که چونش باز رسوا میکند
ختم شد بر دیده طرز راست بینیّ و هنوز
جان به فکر سرو قدّت کار بالا میکند
عقل از سرّ دهانت ذرّهای آگه نشد
گرچه عمری شد که فکر این معمّا میکند
خیال سروِ بالایت خیالی را مدام
عندلیب جان هوای باغ و صحرا میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات و رازهای درونی خود صحبت میکند. او با اشاره به اشکهایی که از دلش میریزد، بیان میکند که این اشکها نشاندهندهٔ دردی عمیق هستند که نمیتوان آن را پنهان کرد. اشکها، حتی اگر بیدلیل بریزند، آبروی او را حفظ میکنند، زیرا در نهایت حقیقتی که او را میآزارد به نمایش درمیآید. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که هر عطر و نشانهای از او، او را رسوا میکند. در پایان، او به خیالات و آرزوهای خود میپردازد و نشان میدهد که عشق و زیبایی معشوق همیشه در فکرش وجود دارد.
هوش مصنوعی: اشک من که نشاندهنده رازهای دل است، از آنجا که دیدهها نمیتوانند آن را پنهان کنند، آشکار شده است.
هوش مصنوعی: اگر اشکهایم بدون دلیل بریزند، برای ما اشکالی ندارد؛ چون در نهایت آنچه با ما اتفاق میافتد خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر بویی از خط زیبا و دلنشین تو به مشام کسی برسد، او به خوبی میفهمد که چه غم و دردهایی پشت این زیبایی نهفته است و در نتیجه، تو را بیشتر رسوا خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به پایان رسیدن تماشای راستکردن چشمها، و هنوز جانم به یاد سرو قامت تو مشغول بال و پر زدن است.
هوش مصنوعی: عقل نتوانست از راز زبان تو کمترین اطلاع پیدا کند، با اینکه سالهاست که در تلاش فهمیدن این معماست.
هوش مصنوعی: تصور زیبایی که ناشی از دیدن سر بلندی توست، دائما در ذهن بلبل جانم را به یاد باغ و طبیعت میاندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از رضی الملک الحق شرمساری حاصلست
بس که اندر حقّ من لطف و کرمها میکند
لیک تا فصل خزان آغاز دم سردی نهاد
گوییا کآن دم سرایت با تن ما میکند
در خوی خجلت غرق گردد سراپایم همی
[...]
آفتابی از شکاف ابر ایما میکند
عاشقان را در هوا چون ذره رسوا میکند
باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل
مینماید بلبلان را مست و شیدا میکند
لعل او با من به لطف و خنده میگوید سخن
[...]
دلبر سرمست ما عزمی به دریا میکند
منع نتوان کردنش چون میل مأوا میکند
چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر
این عنایت بین که او با دیدهٔ ما میکند
آفتاب حسن او هرجا که بنماید جمال
[...]
صانع بیچون که این عالم هویدا میکند
این همه قدرت ز صنع خویش پیدا میکند
چون درست مهر پنهان میکند
دامن گردون پر از لؤلؤ لالا میکند
در شب تاریک بهر روشنایی در سپهر
[...]
زان پری ما را دل دیوانه رسوا میکند
این چه رسوایی است این دیوانه با ما میکند
ای که میگویی ز افغان چند غوغا میکنی
من خموشم عشق او در سینه غوغا میکند
یار پروای شهیدان محبت کی کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.