گنجور

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۶ - در مدح قاسم بن الحسن(ع)

 

شاهد گل بود متواری دو روزی از حجیب

باز بهره چهره‌آرایی عیان شد از حجاب

تا ز شوق مداح داماد حسین شبل حسن

تو کنی ملک و ملک را واله و من شیخ و شاب

بخشش وی گر بگیرد روزی ارابلیس دست

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب نوحه‌های سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۳۲ - نوحه دیگر

 

ای سکینه از حرم کن جانب میدان شتاب

تا به هوش آید بزن بر روی باب خود گلاب

صامت بروجردی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای خم زلف سیاه تو جنابش مستطاب

در اقالیم دل و جان خسرو مالک رقاب

دارم امید وصال رویت اندر هجر زلف

شب نشانی بخشد آری از طلوع آفتاب

گریم از عکس رخت کافتادهٔ چشم توام

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

خوش همی غلتد به رویش طرهٔ پر پیچ و تاب

گر ندیدستی ببین هندو به دوش آفتاب

دوش در خواب من آمد چشم خواب آلود دوست

وین عجب در خواب بودم خواب می دیدم به خواب

شب چو می گریم به یاد رنگ و بوی عارضت

[...]

وفایی مهابادی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

من خرابم شش جهت آباد باشد یا خراب

آرد گشتم من بگردد یا نگردد آسیاب

خواهم ایچشم جهان بین از تو یک دریا سرشک

تا بشویم هر چه خواندم از همه علم و کتاب

بوالعجب خوابی که میدانم بخوابستم ولی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

عصر شیخوخیت افضل باشد از عهد شباب

تا، به خم چندی نماند صاف کی گردد شراب

ای که چون کف الخضیبت کف بود رنگین ز خون

چون ز خون دختر رز نبودت کفها خضاب

از گدایان در میخانه یاری می طلب

[...]

حاجب شیرازی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - چکامه

 

در سه موقع کار نتوان با تهور یا شتاب

گر بکوشش رستمی یا در نبرد افراسیاب

آن یکی چون سیلی از کهسار آید در نشیب

خانه ها ویران کند معمورها سازد خراب

وان دگر چون ژنده پیلی در هوای ماده پیل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو

مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب

چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان

کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب

قحط نان را کرده دستاویز از بی دانشی

[...]

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - سیدجان

 

سنبل از آشفتگی زلف کژت یک پیچ و تاب

مصحف روی توام تفسیر دارد صد کتاب

یوسف از شرم جمالت محو زندان گشته است

ای جمال عالم‌آرای تو روشن ز آفتاب!

در تمنای وصالت دین و دل بر باد شد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - شمس‌الدین‌جان

 

شوخ بی‌باکی که کرده خانه مردم خراب

تیغ ابرویش برای قتل من دارد شتاب

مانی از بهر هوای صورت زیبای او

چون فلک سرگشته افتادست تا یوم‌الحساب

سوخت مغز استخوان در سینه‌ام از عشق او

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

ماه در پیش رخت یک لمعه باشد از سراب

گل ز دیوان جمالت یک ورق از صد کتاب

فکر زلفت داشتم شوقت به دل زد آتشی

سوختم چندان که پیچیدم به خود زین پیچ و تاب

عارضی چون مهر داری زآه ما غافل مباش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

می‌برد لعل لب او نشئه از موج شراب

می‌کشد دامان زلفش از گریبان گلاب

لمعه برق رخش هر دم به عشاق آن کند

در بیابان تشنه را تشویش نیرنگ سراب

هر زمان دل آرزوی آب تیغت می‌کند

[...]

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹۱ - انقلاب! ای انقلاب!

 

خواجه از خون رگ مزدور سازد لعل ناب

از جفای دهخدایان کشت دهقانان خراب

انقلاب!

انقلاب ای انقلاب

شیخ شهر از رشته تسبیح صد مؤمن به دام

[...]

اقبال لاهوری
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

کیقباد آمد، چو بیرون شد ز ملک افراسیاب

کرد آباد آنچه بود از فتنهٔ ترکان خراب

زان سپس کاوس کی شد ملک را مالک رقاب

وندر آغاز شهی شد کشور از او کامیاب

لیک‌از آن‌پس کرد از استبداد و نخوت فتح باب

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » کار ایران با خداست

 

خاک ایران‌، بوم و برزن از تمدن خورد آب

جز خراسان خراب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

همره قائم مقام آمد سوی ری با شتاب

کشت تسلیم برادرزاده‌، شاه نیم‌خواب

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۴ - مسمط وطنی

 

گَهْ به مُلکِ ری به فرمانِ جوانی با شتاب

کعبهٔ آمالِ ملت را کنیم از بُن خراب

گاه اندر یزد با عنوان شور و انقلاب

انجمن سازیم و نندیشیم از این ارتکاب

فرخی یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در تهنیت عید مولود

 

مرحبا عیدی که در آن شد ز رحمت فتح باب

یعنی از برج نبوت سر برآورد آفتاب

مرحبا عیدی که در آن ز امر رب‌العالمین

رحمه للعالمین برداشت از صورت نقاب

مرحبا عیدی که در آن چون دل صاحبدلان

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود - در ماه رجب ۱۳۳۹ هجری‌قمری

 

یا علی یا ایلیا یا باحسن یا باتراب

یا علی ای نفس پاک حضرت ختمی مآب

من نیم هرچند قابل لیک گر بودی صواب

در مدیحت میگرفتم از رخ مطلب نقاب

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode