گنجور

 
وفایی مهابادی

خوش همی غلتد به رویش طرهٔ پر پیچ و تاب

گر ندیدستی ببین هندو به دوش آفتاب

دوش در خواب من آمد چشم خواب آلود دوست

وین عجب در خواب بودم خواب می دیدم به خواب

شب چو می گریم به یاد رنگ و بوی عارضت

می دهد از خشت بالینم سحر بوی گلاب

چشم شهلای توام آتش به جان افروختند

ترک مست است این مگر کز دل همی جوید کباب

آب چشم و آتش دل بیقرارم کرده اند

چاره ای مطرب بگو، ساقی «بده جام شراب»

با نگاه مطرب و ساقی بر آن عهدم هنوز

بر نخیزم روز محشر جز به آواز رباب

چشم گریان «وفایی» بین و عکس زلف و رو

سنبل و گلدسته ای بربسته از یک قطره آب

 
 
 
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه