گنجور

 
صامت بروجردی

الظلمیه الظلمیه امت بیدادگر

سر بریدند از تن نوباوه خیرالبشر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

آنکه بودی گمرهان را بعد پیغمبر دلیل

آنکه بودی زاده میراب آب سلسبیل

آنکه شد سوی فلک پویان به بال جبرئیل

از خندک کوفیان شد پیکرش پر بال و پر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

ای سکینه از حرم کن جانب میدان شتاب

تا به هوش آید بزن بر روی باب خود گلاب

ای رقیه بهر شاه کربلا بَردار آب

آسمان حاک یتیمی کرد یک یک را به سر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

زینب ای ام‌المصیبه موسم افغان رسد

کار حلقوم حسین با خنجر بران رسید

ذوالجناح خسرو لب تشنه از میدان رسید

کن به زین واژگون اسب شاه دین نظر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

ام کلثوم ای نموده ناوک غم بسملت

حق رسد من‌بعد ازین به فریاد دلت

ای ستم‌کش گشت در کنج خرایه منزلت

چادر از بهر اسیری کن به سر ای خون‌جگر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

ای جمالت شمع فانوس حریم ابتلا

دختر ختم رسل یا حضرت خیرالنساء

تا که چشم نور چشمت را ببندی از وفا

کن به سوی کربلا از گلشن جنت گذر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

یا علی ای کرده دایم از یتیمان یاوری

روی کن در کربلا با ذوالفقار حیدری

شد ز سیلی روی اطفال حسین نیلوفری

تا زنی بر کشت عمر شمی بی‌پروا شرر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

یا رسول‌الله ای پیغمبر عالی‌مقام

عابدین شد در میان کوفیان بی‌احترام

زنیت غم‌پرورت از کربلا تاشهر شام

شد به همراه سنان وشمر و خولی همسفر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم

زینت آغوش دوش رحمه للعالمین

مانده بی‌غسل و کفن عریان و بی‌سر زمین

(صامت) از صبح جوانی تا به روز واپسین

گشت اندر ماتم فرزند زهرا نوحه‌گر

ای شه بی‌سر حسینم سبط پیغمبر حسینم

شافع محشر حسینم بی‌کس و یاور حسینم