گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۳

 

دلبرم بی وفاست، چتوان کرد

میل او با جفاست، چتوان کرد

چون دل پادشاه کشور حسن

فارغ از هر گداست، چتوان کرد

ماجراها میان حسن و وفاست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۴

 

با رخت شب چراغ نتوان کرد

بی رخت سینه داغ نتوان کرد

پیش تو آفتاب نتوان جست

روز روشن چراغ نتوان کرد

از دو زلفت کمان شده ست تنم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۵

 

آنچه یک چند آب حیوان کرد

لب لعلت هزار چندان کرد

چون بدید آفتاب رنگ لبت

لعل را زیر سنگ پنهان کرد

ابر از رشک در دندانت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۶

 

دل بدین و بدو نخواهم داد

جز به یار نکو نخواهم داد

بی تو، ای آرزوی سینه من

سینه را آرزو نخواهم داد

مهر تو بر کسی نخواهم بست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۷

 

دل با درد را کجا یابند؟

گونه زرد را کجا یابند؟

یار اندوه بی دلان، چه خوش است؟

نفس سرد را کجا یابند؟

خوبروی من از بتان فرد است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۸

 

شکن زلف باز خواهی کرد

بر مه از شب طراز خواهی کرد

روزه داریم، رخ بپوش، ارنه

روز بر ما دراز خواهی کرد

راست کردی ز ابروان محراب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۳

 

گر چه خوبان ز مه فزون باشند

پیش آن ماه من زبون باشند

مردمانی که روی او دیدند

تا بباشند سرنگون باشند

گفتمش «بنده ایم » گفت «خموش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۳

 

چون گشادی دهان شکر خند

تنگ شکر شود گشاده ز بند

در ببندی دو لب، دو عمر دهی

که دو جان می کنی به هم پیوند

سوزم از دیدن لبت بنشست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۴

 

ای سرم را به خاک پات نیاز

عاشقی را ز سر کنم آغاز

جان ز نازت نمی شکیبد و نیست

چاره ای چون برآمده ست نیاز

گفتی، از من نهاد مکن رازت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۰

 

نازنینان و چاربالش ناز

خاکساران و آستان نیاز

جور و خواری کشیدن از محبوب

خوش تر است از هزار نعمت و ناز

گوش مجنون و حلقه لیلی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۱

 

شب زلف تو شد نشانه روز

در کن آن شب از کرانه روز

طرفه خالی ست در میان رخت

شب که دیده ست در میانه روز

روز و شب زان تست، زان خط و خال

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۰

 

دل ببردی به جنگجویی و بس

خو گرفتی به تندخویی و بس

بس کن این، چند ازین جفا کردن

یا به عالم تو خوب رویی و بس؟

مردم از غم، وصیتم این است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۱

 

ای ز تو کارسازی همه کس

همه را هم تو کارسازی و بس

هست عرفان تو به عقل چنانک

کوه سنجد کسی به پر مگس

از من ادراک تو بدان ماند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۹

 

ترک من، سر مکش ز پرده خویش

درکش آخر عنان زرده خویش

در می انداز ناتوانی را

با فراق هزار مرده خویش

نظری کردم و چنان گشتم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۰

 

باغ بشکفت و سوری و سمنش

تازه گشت ارغوان و نسترنش

صفت باغ می کند بلبل

شاخ در شاخ می رود سخنش

یوسف گل رسید و شد روشن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۱

 

رفت دل، نیست روشنم حالش

برو، ای جان، تو هم به دنبالش

من بدینسان که حال خود بینم

نبرم جان ز چشم اقبالش

چه خبر شهسوار رعنا را؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۲

 

لب نگر وان دهان خندانش

وان خم طره پریشانش

روی چون بامداد تابستان

زلف همچون شب زمستانش

تیر بالای او بخست مرا

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۸

 

بوستان جلوه در گرفت اینک

گل ز رخ پرده برگرفت اینک

آتش لاله برفروخت ز باد

دامن کوه در گرفت اینک

بلبل آمد، نشست بر سر گل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶۲

 

ما که در راه غم قدم زده ایم

بر خط عافیت رقم زده ایم

تا به طوفان عشق غرقه شدیم

بر سر نه فلک قدم زده ایم

قدمی کو به راه عشق شتافت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶۳

 

ما در این شهر پای بند توایم

عاشق قامت بلند توایم

مرده آن دهان چون پسته

کشته آن لب چو قند توایم

می دوانی و می کشی ما را

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode