گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای ز تو کارسازی همه کس

همه را هم تو کارسازی و بس

هست عرفان تو به عقل چنانک

کوه سنجد کسی به پر مگس

از من ادراک تو بدان ماند

کابلهی کرده باد را به قفس

در صفات کمال هستی تو

عقل مست است و ناطقه اخرس

پیش حکم تو هست هجده هزار

روز طوفان و باد پاره خس

مردم از تو بزرگ معنی شد

نی به صورت بسان فیل و فرس

که به یادت نفس زنند به صدق

آسمان بر پرد ز باد نفس

زیر پای گلیم پوشانت

پایمال است مفرش اطلس

کی رسم در تو من که در پیشت

سد آهن شد از هوا و هوس

سوخته باد خسرو از شوقت

راست چون دیو از شهاب قبس