گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای ز تو کارسازی همه کس

همه را هم تو کارسازی و بس

هست عرفان تو به عقل چنانک

کوه سنجد کسی به پر مگس

از من ادراک تو بدان ماند

کابلهی کرده باد را به قفس

در صفات کمال هستی تو

عقل مست است و ناطقه اخرس

پیش حکم تو هست هجده هزار

روز طوفان و باد پاره خس

مردم از تو بزرگ معنی شد

نی به صورت بسان فیل و فرس

که به یادت نفس زنند به صدق

آسمان بر پرد ز باد نفس

زیر پای گلیم پوشانت

پایمال است مفرش اطلس

کی رسم در تو من که در پیشت

سد آهن شد از هوا و هوس

سوخته باد خسرو از شوقت

راست چون دیو از شهاب قبس

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

گر نه بدبختمی، مراکه فگند؟

به یکی جاف جاف زود غرس

او مرا پیش شیر بپسندد

من نتاوم برو نشسته مگس

گرچه نامردم است، مهر و وفاش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
عنصری

گفتم این و گریختم ز عسس

شاه شطرنج را نگیرد کس

مسعود سعد سلمان

بر وفات محمد علوی

خواستم زد به شعر یک دو نفس

باز گفتم که در جهان پس ازین

زشت باشد که شعر گوید کس

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

ای به اقلیم کبریای تو در

آسمان شحنه آفتاب عسس

چند گویی چه خورده‌ای به وثاق

تو بدانی اگر نداند کس

چه خورم خون پنج و شش روزان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه