گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آنچه یک چند آب حیوان کرد

لب لعلت هزار چندان کرد

چون بدید آفتاب رنگ لبت

لعل را زیر سنگ پنهان کرد

ابر از رشک در دندانت

گوهر خویش را پریشان کرد

تو بت آزری و نقش رخت

آتش سینه را گلستان کرد

تا نروید گلی چو تو در باغ

از دم سرد من زمستان کرد

چشم بن دور از چنان رویی

که از او چشم دور نتوان کرد

عاشقان را نهاد چشم تو بند

وانگه اندر چه زنخدان کرد

دل در آویخت جعد تو به رسن

وانگه از غمزه تیر باران کرد

هیچ روزی نگشت سایه که غم

نه سرم راچوسایه گردان کرد

گشت ویران زگریه خانه چشم

غم چنین چند خانه ویران کرد

دید خسرو خطت چوبالب گفت

که خضرمیل آب حیوان کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

ای بزرگی که رای صایب تو

کارهای عمل به سامان کرد

کار کرد هنر کفایت تو

بر کفاة زمانه تاوان کرد

هر چه تاریک دید روشن ساخت

[...]

سنایی

ای عمیدی که باز غزنین را

سیرت و صورتت چو بستان کرد

باز عکس جمال گلفامت

حجرهٔ دیده را گلستان کرد

باز نطق زبان در بارت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

به خدایی که کوه و دریا را

خازن در و لعل رخشان کرد

که من از درد فرقت لب تو

آن کشید م که شرح نتوان کرد

مجیرالدین بیلقانی

به خدایی که ید قدرت او

گردش چرخ را به فرمان کرد

که چنانم ز آرزومندی

که به صد نامه شرح نتوان کرد

نظامی

خویشتن رفت و روی پنهان کرد

با چنان حربه حرب نتوان کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه