گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ما که در راه غم قدم زده ایم

بر خط عافیت رقم زده ایم

تا به طوفان عشق غرقه شدیم

بر سر نه فلک قدم زده ایم

قدمی کو به راه عشق شتافت

دیده بر راه آن قدم زده ایم

چون که اندر وجود نیست ثبات

دست در نامه عدم زده ایم

آستین بر زد آب دیده به رقص

بس که در سینه ساز غم زده ایم

از سر نیستی چو سلطانی

هستی هر دو کون کم زده ایم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاه نعمت‌الله ولی

ما دم از عشق در قدم زده ایم

پیش از این دم ز عشق دم زده ایم

کاف کن در کتاب کون نبود

که خیالش به جان رقم زده ایم

غم نداریم از همه عالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه