کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۱
دگر باره تیغ جفا بر کشیدی
ز باران دیرینه باری بریدی
به قتل محبان شدی باز رنجه
بنابادت ای دوست زحمت کشیدی
من از حسرتت گرچه مردم خوشم هم
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۲
چه جرم رفت که یکباره مهر ببریدی
چه اوفتاد که از ما عنان بپیچیدی
به قول و عهد تو دیگر که اعتماد کند
که هر سخن که بگفتی از آن بگردیدی
هزار بار بگفتم که نشنوی زنهار
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۳
گر شبی روی چو ماه تو دو چشمم دیدی
کی چنین شیفته در گرد جهان گردیدی
دل من گر قد چون سرو تو دیدی در باغ
درد از آن قامت و بالای تو در دم چیدی
راستی گر ننهادی به خطت سر چو قلم
[...]
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۴۴ - جواب دادن معشوق
چون بست به وصل ما امیدی
از وصل منش ببر نویدی
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲
ای اشک چو در راه طلب گرم دویدی
از خاک درِ دوست به مقصود رسیدی
دل جان نتوانست ز دستِ غم او برد
خوش وقت تو ای اشک که بر آب چکیدی
گفتم که ندیدم دهن تنگ تو را هیچ
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹۸ - تمثیل
غرقه موج بحر توحیدی
خسرو بارگاه تفریدی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۴ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم احثواالتراب فی وجوه المداحین: کذا فی صحیح المسلم رحمة الله علیه و فیه ایضا مدح رجل عند النبی صلی الله علیه و سلم. قال صلی الله علیه و سلم: ویحک قطعت عنق صاحبک
مدحت یار خویش بگزیدی
گردن یار خویش ببریدی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
چون لبش در فسون بجنبیدی
بر خود افسونگران بلرزیدی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۲ - رفتن معتمر دنبال آواز نالنده بار دوم و یافتن عیینه
وانچه از من شنیدی و دیدی
موجب آن ز من بپرسیدی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۴ - به هم رسیدن شیخ سری قدس سره و تاجر و خریداری کردن شیخ سری تحفه را از وی
چون ز یار و دیار ببریدی
از کرم های او چها دیدی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۸ - به بام برآمدن وی قدس سره هر آخر روز و با آفتاب خطاب کردن
تیغ آهیخته زیر پا دیدی
کوههای بلند ببریدی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۹ - حکایت شبروی محمود غزنوی و از هر کس خبر بدی و نیکی خود پرسیدن و از بدی بریدن و بر نیکی آرمیدن
شاه غزنین سیاه پوشیدی
گرد شهر و سپاه گردیدی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۸ - نصیحتی منجی از فضیحت و ملامت مفضی به سلامت
قصه ظالمان که بشنیدی
کیفر ظلم ها که خود دیدی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۱ - حکایت نظام الملک و منجم موصلی
از نشاپور هر که را دیدی
خبر موصلی بپرسیدی
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۲۴ - مناجات در طلب ترقی از مقام توحید به شهود وحدت که نهایت راه و مقصدالاقصای عارفان آگاه است
ما و بی حاصلی و نومیدی
که نه فضل تو کند خورشیدی
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۵ - عقد شانزدهم در رجا که به روایح وصال زیستن است و به لوایح جمال نگریستن
بر درد پرده شب نومیدی
صبح امید کند خورشیدی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
ز پابوس سران دامن کشیدی
بدین دولت مگر دامن رسیدی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۹ - از مشاهده تغییر حال زلیخا گره تحیر به رشته تفکر کنیزان افتادن و دایه بر سر انگشت استفسار گره را از آن رشته گشادن
به هر آهی که از دل برکشیدی
کسان بوی کباب دل شنیدی