گنجور

 
جهان ملک خاتون

چه جرم رفت که یکباره مهر ببریدی

چه اوفتاد که از ما عنان بپیچیدی

به قول و عهد تو دیگر که اعتماد کند

که هر سخن که بگفتی از آن بگردیدی

هزار بار بگفتم که نشنوی زنهار

ز دوستان سخن دشمنان و نشنیدی

بگفتیم که به کام دلت رسانم زود

به کام دل نه ولیکن به جان رسانیدی

چه دوستیست که احوال ما نمی پرسی

چه دشمنیست که از یار خویش ببریدی

چه حالتیست که با بندگان نپردازی

چه صورتیست که از دوستان ببرّیدی

جهان ز دست مده بعد ازین به کام حسود

کنون [که] کام دل خویش از جهان دیدی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی

که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی

گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم

که بی‌گنه بکشی از خدا نترسیدی

بپوش روی نگارین و موی مشکین را

[...]

حکیم نزاری

وفا نکردی و پیوندِ عهد ببردی

به دشمنی من از دوستی بگردیدی

عفا الله آن که به کینش هلاک خواهی کرد

گر این که با منِ مسکین به مهر ورزیدی

هزار شب ز تو در خون نشسته‌ام تا روز

[...]

جلال عضد

چه جرم رفت که یکباره مِهر ببریدی

چه اوفتاد که از ما عنان بپیچیدی

به قول و عهد تو دیگر که اعتماد کند

که هر سخن که بگفتی از آن بگردیدی

تو باز بر سر میدان عشق پای منه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه