سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۳ - نمودن شاپور خود را به شیرین و روانه ساختن او را به طرف مداین
چو آن خوبان بدان منزل رسیدند
عنان اسبها را واکشیدند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۴ - رفتن شیرین پیش مهین بانو و اجازت خواستن به نخجیر و رفتن به مداین
دگر پیکان قدمها برکشیدند
دویدند از پی و گردش ندیدند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۵ - رسیدن خسرو به چشمه ماه و دیدن شیرین را در چشمه
پرستارانه پیشش صف کشیدند
به بانوییش بر خود برگزیدند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۶ - رسیدن خسرو به ارمن
چو لشکر سر به سر آنجا رسیدند
به صحرا خیمه بر خیمه کشیدند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۴ - رفتن شیرین به کوه بیستون به دیدن فرهاد و سقط شدن بارگیش
چو مهرویان شیرین این شنیدند
زشادی هر یکی بیرون دویدند
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۷ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو
بهشتی را که مردم می شنیدند
در آن مدت، به چشم خویش دیدند
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
خوش حال آن کسانی کز دام تن رهیدند
چون شاهباز قدسی در لامکان رسیدند
آن سالکان وحدت دانی کی اند ایدل
آری جنید و شبلی معروف بایزیدند
بحر محیط وحدت موج و حباب دارد
[...]
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۶ - سبب نظم کتاب
سحر خیزان بگل چیدن دویدند
بیکدم صد هزاران گل بچیدند
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۲۹ - حکایت آن عاشق که مطلوب خود را از رهگذر حیا یافت
کسانی کین بشارت را شنیدند
بسان گوی در میدان دویدند
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۴۱ - حکایت آن دو عاشق که یکی بسبب کم گفتن مقبول طبع معشوق شد و دیگری بسبب بسیار گفتن مردود معشوق گشت
در آن مدت که منزل می بریدند
ز گرد ره بصحرایی رسیدند
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۵۸۰- مولانا رحمی تبریزی
چون نامه جرم ما بهم پیچیدند
بردند بمیزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود . ولی
ما را به محبت علی بخشیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی
به نزدیکش دمی چون آرمیدند
دعا گویان از او دوری گزیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » بیان خوابی و اظهار اضطرابی که ناظر را از راز پنهان از بیصبری خبر داده و داغ ناصبوریش بر جگر نهاده و حکایت مفارقت و شکایت مهاجرت
به حرف ناخوشی کز هم شنیدند
چنان پا از ره یاری کشیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » در تعریف محیطی که موجش با قوس قزح برابری میکرد و کشتیش به زورق آفتاب سر در نمیآورد
به روز و شب و بیابان میبریدند
که روزی بر لب دریا رسیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن آن شهسوار شهب تازیانه و شاهباز فلک آشیانه به جست و جوی آن آهوی سر در بیابان محنت نهاده و آن طایر دور از مقام عزت فتاده
چو صرصر پر در آن صحرا دویدند
ولیکن هیچ جا گردش ندیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » نامه جنون ناظر در کشتی و به طوق دیوانگی گردن نهادن
چو همراهان ازو این حال دیدند
در آن کشتی به زنجیرش کشیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » خواب دیدن منظور را و زنجیر پاره ساختن وصیت جنون در بیان مصر انداختن
غلامان پهلو از بستر کشیدند
به جای خویش ناظر را ندیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن شاهزاده منظور به شکار و باز را بر کبک انداختن و شام فراق ناظر را به صبح وصال مبدل ساختن
چو بوی غیردام و دد شنیدند
ز جا جستند و از دورش رمیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » آمدن ناظر و منظور به لشگرگاه اقبال و آگاهی شاه جهانپناه از صورت احوال و استقبال ایشان کردن و شرایط اعزاز بجای آوردن
اشارت کرد تا رخشی گزیدند
به تعظیمش سوی ناظر کشیدند
وحشی بافقی » ناظر و منظور » عروس خیال از حجلهٔ اندیشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعریف بزمگاه سرور و صفت دامادی منظور
سرافرازان لشکر سرکشیدند
به پای تخت خاصان آرمیدند