گنجور

 
کوهی

خوش حال آن کسانی کز دام تن رهیدند

چون شاهباز قدسی در لامکان رسیدند

آن سالکان وحدت دانی کی اند ایدل

آری جنید و شبلی معروف بایزیدند

بحر محیط وحدت موج و حباب دارد

امواج بحر بودند در بحر آرمیدند

جاوید زنده گشتند در بحر لایزالی

چون ازید خداوند جام وفا چشیدند

از ممکن تعین یکباره در گذشتند

حق را بچشم واجب بی واسطه بدیدند

ذرات و سایه هر دو بود اعتبار وهمی

در آفتاب مطلق جاوید ناپدیدند

خلق جدید بشنید کوهی و زنده گردید

چون دید او که یاران بار دیگر چودیدند