عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام
نه با کس سخن گفت و نه بنگریست
ز تمیار خود روز و شب می گریست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱ - یمدح السلطان الاعظم مالک رقاب الامم سلطان سلاطین العالم یمین الدّولة و امین الملّة کهف الإسلام و المسلمین ابا الحارث بهرامشاهبن مسعود نوّر اللّٰه مضجعه
خصم شد کور چون خرد نگریست
ملک خندید چون قلم بگریست
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۴۲ - ۱۲ - النوبة الثالثة
یک چشم من از فراق یارم بگریست
و آن چشم دگر بخیل گشت و نگریست
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۷ - در استغناء طبع خویش
نه معن زائده دانم نه حاتم طائی
نه آنکه از پی هجران میهمان بگریست
نکرد با من ازین ناکسان کس احسانی
کزان سپس نه به چشم هوان به من نگریست
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۷ - رفتن اسکندر به دز سریر
در آن تخت بی تاجور بنگریست
بر آن جام می بیباده لختی گریست
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۱ - داستان موبد صاحبنظر
پیر در آن تیزروان بنگریست
بر همه خندید و به خود برگریست
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
گرچ او هرگز به چیزی ننگریست
بهر هر چیزیش میباید گریست
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » مادری که بر خاک دختر میگریست
مادری بر خاک دختر میگریست
راه بینی سوی آن زن بنگریست
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱) حکایت بچّۀ ابلیس با آدم و حوّا علیه السلام
گر آدم را که در یک دانه نگریست
به سیصد سال میبایست بگریست
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱) حکایت سلطان محمود در شکار کردن
چو شه در مُلک پیر زال نگریست
بسی از ملک خود برخویش بگریست
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۹) حکایت شعیب علیه السلام
دگر ره سالِ دیگر زار بگریست
دگر ره نیز نتوانست نگریست
عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
چو شه در روی آن دلداده نگریست
سر او در کنار آورد و بگریست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
درو حیران بماند از بسکه نگریست
ز کس پنهان نماند از بسکه بگریست
عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
سوی آن گور و لحد میبنگریست
بر سر آن گور برخود میگریست
عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
ذرهای یوسف بدو میننگریست
تا زلیخا بر سر او میگریست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱ - حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان به الهام حق تعالی
تا نماز دیگر آن کودک گریست
شیخ دیده بست و در وی ننگریست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۰ - در تفسیر قول رسول علیهالسلام ما مات من مات الا و تمنی ان یموت قبل ما مات ان کان برا لیکون الی وصول البر اعجل و ان کان فاجرا لیقل فجوره
چون شنید این پند در وی بنگریست
بعد از آن در نوحه آمد میگریست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات
دیدهٔ دل کو به گردون بنگریست
دید که اینجا هر دمی میناگریست
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۲ - در بیان آنکه چون مولانا و شیخ صلاح الدین قدسنا اللّه بسرهما العزیز از مریدان منکر روی گردانیدند و ایشان زیان های آن را در خود مشاهده کردند و دیدند که کلی محروم خواهند شدن بردر ایشان بفغان آمدند و توبه و استغفار پیش آوردند
چونکه دشمن بجانشان نگریست
کرد رحمت بر آن گروه و گریست