بیا ساقی از می دلم تازه کن
در این ره صبوری به اندازه کن
چراغ دلم یافت بیروغنی
به مِی ده چراغ مرا روشنی
چو روز سپید از شب زاغ رنگ
برآمد چو کافور از اقصای زنگ
فروزنده روزی چو فردوس پاک
برآورده سرْ گنجِ قارون ز خاک
هوا صافی از دود و گیتی ز گرد
فلک روی خود شسته چون لاجورد
به عزلت کمر بسته باد خزان
نسیم بهاری ز هر سو وزان
همه کوه گلشن همه دشت باغ
جهان چشمروشن به زرین چراغ
زمانه به کردار باغ بهشت
زمین را گل و سبزه مینو سرشت
به فیروز رایی شه نیکبخت
به تخت رونده برآمد ز تخت
سر تاج بر زد به سفت سپهر
برافراخت رایت برافروخت چهر
زمین خسته کرد از خرام ستور
گران کوه را در سرافکند شور
سپه راند از آنجا به تخت سریر
که تا بیند آن تخت را تختگیر
سریری خبر یافت کان تاجدار
برآن تختگه کرد خواهد گذار
ز فرهنگ فرومانده آگاه بود
که فیروز و فرخ جهانشاه بود
ز تخم کیان هیچکس را نکشت
همه راستان را قوی کرد پشت
سران را رسانید تارک به تاج
بسی خرجها داد و نستد خراج
ز شادی دو منزل برابر دوید
به فرسنگها فرش دیبا کشید
ز نزلی که بودش بدان دسترس
به حدی که حدش ندانست کس
ز هر موینه کان چو گل تازه بود
گرانمایهها بیش از اندازه بود
سمور سیه روبه سرخ تیغ
همان قاقم و قندز بیدریغ
وشق نیفههایی چو برگ بهار
بنفشه بر او ریخته صد هزار
غلامان گردن برافراخته
یکایک همه رزم را ساخته
وشاقانِ موکِبرو زودخیز
به دیدار تازه به رفتار تیز
چو نزلی چنین خوب و آراسته
روان کرد و با او بسی خاسته
به استاد گاران درگه سپرد
که عاجز شد آنکس که آنرا ببرد
درآمد به درگاه شاه جهان
دو تا کرد قامت چو کارآگهان
جهانشاه برخاست نامیش کرد
به شرط نشاندن گرامیش کرد
چو دادش ز دولت درودی تمام
بپرسیدش از قصهٔ تخت و جام
که جام جهانبین و تخت کیان
چگونهست بی فرّ فرخبیان
سریری ملک پاسخش داد باز
که ای ختم شاهان گردنفراز
کیومرث از خیل تو چاکری
فریدون ز مُلک تو فرمانبری
ستاره کمان تو را تیر باد
کمندت سپهر جهانگیر باد
کلیدی که کیخسرو از جام دید
در آیینهٔ دست توست آن کلید
جز این نیست فرقی که ناموس و نام
تو ز آیینه بینی و خسرو ز جام
چو رفتند شاهان بیدار تخت
ترا باد جاوید دیهیم و تخت
به تخت تو آفاق را باد نور
مباد از سرت سایهٔ تاج دور
چه مقصود بُد؟ شاه آفاق را
که نو کرد نقش این کهن طاق را
پی بارگی سوی این مرز راند
بر و بوم ما را به گردون رساند؟
جهان خسروش گفت کای نامدار
ز کیخسروان تخت را یادگار
چو شد تخت من تخت کاووس کی
همان خوردم از جام جمشید می
بدین جام و این تخت آراسته
دلی دارم از جای برخاسته
دگر نیز بینم که چون خفت شاه
در آن غار چون ساخت آرامگاه
پژوهندهٔ راز کیخسروم
تو اینجا نشین تا من آنجا روم
بگریم بر آن تخت بدرام او
زنم بوسهای بر لب جام او
ببینم که آن تخت خسرو پناه
چه زاری کند با من از مرگ شاه
وز آن جام نا جانور بشنوم
درودی کزین جانور بر شوم
شد آیینه جان من زنگ خوَرد
زدایم بدان زنگ از آیینه گرد
بدان دیده دل را هراسان کنم
به خود بر همه کاری آسان کنم
سریری ز گفتار صاحب سریر
بدان داستان گشت فرمانپذیر
فرستاد پنهان به دزدار خویش
که پیش آورد برگ از اندازه بیش
کمر بندد و چربدستی کند
به صد مهر مهمانپرستی کند
اشارت کند تا رقیبان تخت
بسازند با شاه پیروز بخت
به گنجینه تخت بارش دهند
چو خواهد میخوشگوارش دهند
نشانند بر تخت کیخسروَش
فشانند بر سر نثارِ نُوَش
در آن جام فیروزه ریزند می
به فیروزی آرند نزدیک وی
به هرچه آن خوش آید به دندان او
نتابند گردن ز فرمان او
چو با استواران بپرداخت راز
به شه گفت کهآهنگ رفتن بساز
من اینجا نشینم به فرمان شاه
چو شاه از ره آید کنم عزم راه
شهنشه پذیرا شد آن خانه را
به همخانگی برد فرزانه را
تنی چار پنج از غلامان خاص
چو زری که آید برون از خلاص
سوی تخت خانه زمین در نَبَشت
به بالا شدن ز آسمان برگذشت
برآمد بر آنسان که ناسود هیچ
بدان چرخ پیچان به صد چرخ و پیچ
دزی دید با آسمان هم نورد
نبرده کسی نام او در نبرد
عروسانِ دز شربت آمیختند
در آن شربت از لب شکر ریختند
نهادند شاهان خوان زرش
همان خوردنیها که بُد درخوَرش
پریچهرگان سرایی چو ماه
همه صف کشیدند بر گرد شاه
فرو مانده حیران در آن فر و زیب
که سیمای دولت بود دلفریب
چو شه زان خورش خورد و شربت چشید
سوی تخت کیخسروی سر کشید
سرافکنده و برکشیده کلاه
درآمد به پایین آن تختگاه
ز دیوار و در گفتی آمد خروش
که کیخسرو خفته آمد به هوش
چنان بود فرمان فرمانگزار
که بر تخت بنشیند آن تاجدار
سر تاجداران برآمد به تخت
چو سیمرغ بر شاخ زرین درخت
نگهبان آن تخت زرین ستون
ز کان سخن ریخت گوهر برون
که پیروزی شاه بر تخت شاه
نماید به پیروزی بخت راه
همان گوهری جام یاقوت سنج
کلیدیست بر قفل بسیار گنج
بدین تخت و این جام دولت پرست
بسا جام و تختا که آری بهدست
رقیبی دگر گفت کای شهریار
ندیده چو تو شاه چندین دیار
چو بر تخت کیخسروی تاختی
سر از تخت گردون برافراختی
دگر نغز گویی زبان برگشاد
که تا چند کیخسرو و کیقباد
چو زین تخت بازوی شه شد قوی
کند کیقبادی و کیخسروی
همه فال خسرو در آن پیش تخت
به پیروز بختی برآورد تخت
شه آن تخت را چون به خود ساز داد
به کیخسرو مرده جان باز داد
بر آن تخت بنشست یکدم نه دیر
ببوسید بر تخت و آمد به زیر
ز گوهر بر آن تخت گنجی فشاند
که گنجور خانه در آن خیره ماند
بفرمود تا کرسی زر نهند
همان جام فرخ برابر نهند
چو کرسی نهادند و خسرو نشست
به جام جهان بین کشیدند دست
چو ساقی چنان دید پیغام را
ز باده برافروخت آن جام را
برِ خسرو آورد با رای و هوش
که بر یاد کیخسرو این می بنوش
بخور کهاختر فرخت یار باد
بدین جام دستت سزاوار باد
چو شه جام را دید بر پای خاست
بخورد آن یکی جام و دیگر نخواست
بر آن جامْ عقدی ز بازوی خویش
برافشاند و بنشست و بنهاد پیش
در آن تخت بی تاجور بنگریست
بر آن جام می بیباده لختی گریست
گه از بی شرابی گه از بی شهی
مثل زد بر آن جام و تخت تهی
که بی تاجور تخت زرین مباد
چو می نیست جام جهانبین مباد
به مِی، روشنایی بود جام را
بلندی به شه، تخت بدرام را
چو شه رفت گو تخت بشکن تمام
چو می ریخت گو بر زمین افت جام
شهی را بدین تخت باشد نیاز
که بر تخت مینو نخسبد به ناز
کسی کاو به مینو کشد رخت را
به زندان شمارد چنین تخت را
بسا مرغ را کز چمن گم کنند
قفس عاج و دام از بریشم کنند
چو از شاخ بستان کند طوق و تاج
نه ز ابریشمش یاد باشد نه عاج
از آنیم در جستن تاج و ترگ
که فارغ دلیم از شبیخون مرگ
بهار چمن شاخ از آن برکشید
که شمشیر باد خزان را ندید
کفل گرد کردند گوران دشت
مگر شیر از این گورگه در گذشت
گوزنان به بازی برآشفتهاند
هزبران هایل مگر خفتهاند
همان نافهٔ آهوان مشک بست
مگر چنگ و دندان یوزان شکست
بدین غافلی میگذاریم روز
که در ما زنند آتش رخت سوز
چه سازیم تختی چنین خیره خیر
که بر وی شود دیگری جایگیر؟
کنیم از پی دیگری جام گرم
که ما را ز جایی چنین باد شرم
چه سود این چنین تخت کردن به پای
که تختهست ما را نه تخت است جای
نه تخت زرست اینکه او جای ماست
کز آهن یکی کنده بر پای ماست
چو بر تختْ جاوید نتوان نشست
ز تن پیشتر تخت باید شکست
چو در جام کیخسرو آبی نماند
بجای آبگینش نباید فشاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دیوانگی و شادی ناشی از نوشیدن می و بهار اشاره دارد. شاعر به ساقی میگوید که با می دلش را تازه کند و روشنایی را به دلش بیاورد. در نزدیک بودن بهار، زیبایی طبیعت و خشنودی ناشی از آن را توصیف میکند. نیز به دوران پادشاهی کیخسرو و میراث او اشاره دارد، و از فراوانی و خوشی در زمانهاش سخن میگوید. با بیان نمادهای مختلف، همچون تخت و جام، شاعر به جاودانگی و ارزش زندگی، و نکوهش زوال و مرگ اشاره میکند. او حسرت بر آمدن پادشاهی نیک و قدرت و خویشتنداری را در وجود خود بروز میدهد و شدیدا به ارزشهای فرهنگی و تاریخی توجه میکند. شعر در نهایت بر این نکته تأکید میکند که در برابر کمال و زیباییها، نباید مغرور شد و باید به فکر زوال و فانی بودن زندگی بود.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، با شراب خود دلم را تازه کن. در این راه، صبوری را به مقدار لازم بیاموز.
هوش مصنوعی: چراغ دل من بیآنکه روشنایی داشته باشد، در میخانه پیدا شد. باده، روشنی و روشنایی برای من به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: وقتی روز روشن از شب سیاه بیرون آمد، مانند کافوری است که از دوری زنگی ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: روزی روشن و پر نور همچون بهشت پاک، از دل زمین گنجی بزرگ و با ارزش مانند گنج قارون پیدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: آسمان پاک و بیدود است و زمین مانند سنگ لاجوردی، پاک و صاف به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: باد خزان به عزلت و تنهایی مشغول شده و نسیم بهاری از هر طرف در حال وزیدن است.
هوش مصنوعی: تمام کوهها و دشتها زیبا و سرسبز هستند و جهان مانند باغی پر از گل و گیاه است که مردم با چشمهای روشن و شاداب به آن نگاه میکنند. نور طلایی مانند چراغی در این باغ میدرخشد.
هوش مصنوعی: زمانه مانند باغی از بهشت است که زمین را با گلها و سبزهها زیبا کرده است.
هوش مصنوعی: به فیروز رایی، شاه خوشبختی، از تخت خود برخاست و بر تخت نیکویی نشسته است.
هوش مصنوعی: سری که بر بلندای آسمان قرار گرفت، پرچم را در آسمان برافراشت و چهرهاش را درخشان کرد.
هوش مصنوعی: زمین از سنگینی و حرکت پیوستهٔ این اسبهای نیرومند خسته شده و به همراه کوه، در اندوه و ناامیدی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: سپاه از آن مکان به سمت تخت روانه میشود تا بتواند آن تخت را که بسیار با اهمیت و با شکوه است، ببیند و از آن استفاده کند.
هوش مصنوعی: خبر رسید که پادشاه تصمیم دارد بر آن تخت بنشیند.
هوش مصنوعی: او از فرهنگی آگاه بود که فیروز و فرخ، فرمانروایان بزرگ بودند.
هوش مصنوعی: از تخم کیان هیچکس تلف نشد و همه راستگویان را در پشتیبانی قویتر کرد.
هوش مصنوعی: سران و ملوک را به مقام و اعتبار بلندی رساند و برای این رتبه هزینههای زیادی صرف کرد و مالیاتهای سنگینی نپرداخت.
هوش مصنوعی: از خوشحالی، دو خانه را یکی کرد و فرش زیبای دیبا را در دور دستها گسترانید.
هوش مصنوعی: در جایی که آن شخص زندگی میکرد، به درجهای از دسترسی و آگاهی رسید که هیچکس نتوانست حد و اندازه آن را تعیین کند.
موینه یعنی جامههای مویین از پوستین قاقم و سمور و ...
هوش مصنوعی: در این مصرع به تصویر کشیدن سموری سیاه که به سمت سرخی تیغ میرود، نشان از تضاد و تفاوت در رنگها و صفات دارد. قاقم و قندز نیز به شکل دو جنس مختلف یا دو حالت متفاوت اشاره دارند که بدون هیچ گونه کموکاستی وجود دارند. به طور کلی، این جمله به تداوم و تنوع در طبیعت یا زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: مثل برگهای بهار که بر روی بنفشهها میافتد، صدها نیفه (شکوفههای خوشبو) بر او فرود آمده است.
هوش مصنوعی: یاران دلیر با اراده و استقامت خود، به تنهایی مشغول آمادهسازی و پیروزی در میدان نبرد هستند.
وشاق: غلام نوجوان، موکبرو: آنکه در موکب و التزام پادشاه یا بزرگ یا امیری حرکت کند.
هوش مصنوعی: وقتی که این نشانهٔ خوب و زیبا نازل شد و روان گشت، بسیاری از چیزها با او همراه شدند.
هوش مصنوعی: او به استادان بزرگوار درگاه سپرد که کسی که توانایی انجام این کار را داشت، حالا ناتوان شده است.
هوش مصنوعی: به درگاه پادشاه جهانی، شخصی با قامت بلند و خوشرفتار وارد شد، مانند افرادی که در کار خود ماهر و مسلط هستند.
هوش مصنوعی: جهانشاه بلند شد و با احترام نام او را ثبت کرد، به شرطی که او را با افتخار نشیند.
هوش مصنوعی: وقتی او از شانس و سرنوشت پیغام خوبی دریافت کرد، از او در مورد ماجرای تخت و جام پرسید.
هوش مصنوعی: چگونه میتوان به زیبایی و بزرگی دنیای پادشاهی و سلطنت پرداخت، در حالی که هیچ نشانهای از شکوه و زیبایی آن وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر تخت نشسته بود، پاسخ داد که ای بزرگترین و آخرین شاه.
هوش مصنوعی: کیومرث از میان فرمانروایان و مردان بزرگ، به عنوان خدمتگزار و چاکر فریدون شناخته میشود و از سلطنت تو پیروی میکند.
هوش مصنوعی: ستارهای که مانند کمان تو میدرخشد، همچون تیر باد به دامان آسمان بزرگ افتاده است.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی میگوید که چیزی که کیخسرو، شخصیت افسانهای و بزرگ ایرانی، از جامی که در دست دارد دید، در واقع نشانهای از توانایی و قدرت توست. یعنی آنچه که در دستان توست، در حقیقت گنجینهای از کارهایی است که میتوانی انجام دهی و به آن دسترسی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: هیچ تفاوتی نیست که محبت و شخصیت تو را در آینه ببینی یا زیبایی خسرو را در جام شراب.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاهان از دنیا میروند، تخت و تاج آنها به فراموشی سپرده میشود و دیگر هیچ کسی بر آنها حکومت نمیکند.
هوش مصنوعی: باد نور، که به معنای نیکی و خوشبختی است، بر تخت تو بوزد و رسالت و عظمت تو در سراسر جهان گسترده شود. سایهٔ تاج تو باید همیشه بر سر تو باشد و تو را از هر بدی دور نگه دارد.
هوش مصنوعی: هدف چه بود برای پادشاهی که طرح این طاق قدیمی را دوباره نو کرد؟
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف سفر و حرکت به سمت مرزهای جدید اشاره دارد. گوینده به این موضوع میپردازد که آیا این سفر و تلاش، سرزمین ما را به آسمان و بلندای خاصی خواهد رساند یا نه؟ به نوعی، این ابراز نگرانی از نتیجه و اثرات حرکت و تلاشهای انجام شده است.
هوش مصنوعی: دنیا به خسرو گفت: ای نامآور، یادگاری از کیخسرو بر تخت باقیمانده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تخت و مقام من مانند تخت کاووس شد، همانند جمشید، از جام او نوشیدم.
هوش مصنوعی: من به خاطر این جام و این تخت زیبا، دلی دارم که از همه جا جدا شده و به اوج میرانم.
هوش مصنوعی: در جای دیگری میبینم که وقتی شاه در آن غار خوابش میبرد، چه طور برای خود آرامگاهی میسازد.
هوش مصنوعی: ای دانشمند راز کیخسرو، تو در اینجا بمان تا من به آنجا بروم.
بدرام: خوش و آراسته، پدرام
هوش مصنوعی: ببینم که آن تخت خسرو، پناهگاه شاه، چه حال و زاری خواهد داشت از مرگ او و چطور به حسرت میافتد.
از آن جام جماد و ناجانور درودی بشنوم که جان تازهای بر من بدمد.
هوش مصنوعی: جان من به زنگار آغشته شده است، من تلاش میکنم تا آن زنگار را از آیینه جانم پاک کنم و وجودم را شفاف و روشن کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم با چشمان دل، دیگران را ترسانده و بر همه کارها تسلط پیدا کنم.
هوش مصنوعی: کسی که بر تخت سلطنت نشسته و از حکمت و سخنان یک فرد با دانش بهرهمند شده، به خاطر آن داستان تحت تأثیر قرار گرفته و از آن پیروی میکند.
هوش مصنوعی: فرستادهای را به دزد خودش فرستاد تا به او بگوید که برگی بیشتر از آنچه معین شده، بیاورد.
هوش مصنوعی: کمربند میبندد و با مهارت خود به طور ویژه به مهماننوازی میپردازد.
هوش مصنوعی: با اشاره او، رقیبان به زودی برای پادشاه پیروز تختی خواهند ساخت.
هوش مصنوعی: به دارایی و ثروتی که دارای گوهر و ارزش است، اعطا میکنند، چون بخواهد و خوشیهایش را به او بدهند.
هوش مصنوعی: آنها بر تخت کیخسرو او را مینشانند و بر سرش نذرها و احترامها میپاشند.
هوش مصنوعی: در آن ظرف فیروزهای، شراب میریزند تا به خوشی و سعادت نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دلش بشیند، به راحتی آن را میپذیرد و از تصمیمات او پیروی میشود.
هوش مصنوعی: وقتی با کسانی که پایدار و محکم هستند، صحبت میکند، به پادشاه میگوید که باید راهی برای رفتن انتخاب کند.
هوش مصنوعی: من در اینجا منتظر هستم و آمادهام تا وقتی که شاه وارد شود، تصمیم بگیرم که چطور به راه بیفتم.
هوش مصنوعی: پادشاه آن خانه را پذیرفت و فرزانه را به همسری درآورد.
هوش مصنوعی: بدنی از چند خدمتکار خاص شبیه زر، که به شدت از قید و بندها آزاد شده است.
در نبشت: در نوردید، طی کرد
هوش مصنوعی: طلوع کرد به نحوی که هیچیک از اجزای این گردونه پیچیده، در هم نرفته و نابود نشده است.
هوش مصنوعی: یک دزد که بر فراز آسمان ها سفر کرده، هیچ کس را در میدان نبرد پیدا نکرده که نام او را به عنوان رقیبش بشناسد.
هوش مصنوعی: عروسها به شربت خوشمزهای اضافه کردند و در آن شربت، مقداری شکر از لبهایشان ریزش کرد.
هوش مصنوعی: پادشاهان سفرهای از طلا و زر گذاشتند و بر آن همان غذاها را قرار دادند که در سفرههای معمولی وجود داشت.
هوش مصنوعی: زیبا رویان مانند ماه در اطراف پادشاه صف کشیدهاند.
هوش مصنوعی: درگیر زیبایی و جلوهای هستم که چهرهای جذاب و دلنشین از قدرت و ثروت را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه از آن خورش لذیذ خورد و شربت گوارا نوشید، به سمت تخت کیخسرو حرکت کرد.
هوش مصنوعی: با خجالت و اندوه، کلاهم را پایین آوردم و به سمت تخت نشستم.
هوش مصنوعی: از دیوار و در صداهایی شنیده شد که کیخسرو، که قبلاً در خواب بود، به هوش آمده است.
هوش مصنوعی: فرمانده به قدری قدرتمند و نیرومند بود که فردی که تاج سلطنت را بر سر دارد، بر تخت سلطنت بنشیند.
هوش مصنوعی: سر تاجداران بر صندلی سلطنت قرار گرفت مانند سیمرغ که بر شاخهای از درخت زرین نشسته است.
هوش مصنوعی: نگهبان آن تخت طلایی، به خاطر صحبتهای خوب و زیبایش، جواهرات را به بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: پیروزی شاه بر تخت، نشاندهنده موفقیت بخت و اقبال اوست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همانطور که یک گوهر باارزش مانند یاقوت میتواند به عنوان یک کلید عمل کند، در واقع دانش و علم نیز میتواند درهای بسیاری به روی انسان باز کند و او را به ثروتهای معنوی و علمی راهنمایی کند. علم و دانایی نهتنها ارزشمندند بلکه میتوانند به عنوان ابزاری برای دسترسی به دستاوردهای بزرگ در زندگی محسوب شوند.
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که مقام و ثروت قابل تکیه نیستند و بسیاری از تختها و جامهای سلطنتی در گذشته وجود داشتهاند که به دست آمدهاند و از دست رفتهاند. این نشاندهنده ناپایداری و فانی بودن قدرت و ثروت است.
هوش مصنوعی: یک رقیب دیگر به من گفت: ای پادشاه، هیچ کس مانند تو را در این همه سرزمینها ندیدم.
هوش مصنوعی: وقتی بر تخت کیخسرو نشستی، سر خود را از افق بالا بردی.
هوش مصنوعی: با صحبتهای زیبا و دلنشین خود ادامه ندهید، چون چه زمانی قرار است داستانهای کهن و افسانهای کیخسرو و کیقباد را تکرار کنیم؟
هوش مصنوعی: وقتی که شاه بر تخت نشسته و قدرتش افزایش یابد، به مانند کیقباد و کیخسرو قدرتمند خواهد شد.
هوش مصنوعی: همه نشانهای خوب و امیدبخش در حضور خسرو، به نشانهی موفقیت و بخت خوبش در جلوی تخت نمایان شد.
هوش مصنوعی: شاه وقتی که آن تخت را برای خود متعدد و فراهم کرد، به کیخسرو که مرده بود، جان جدیدی بخشید.
هوش مصنوعی: مدتی بر تخت نشسته بود و سپس با عجلتی به آن دست زد و به زیر آمد.
هوش مصنوعی: بر روی تخت گرانبها، جواهراتی را ریختند که تماشاچیان از زیبایی آنها شگفتزده و حیرتزده شد.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا یک کرسی طلایی بگذارند و همان جام خوشبختی را در برابر آن قرار دهند.
هوش مصنوعی: زمانی که تخت را گذاشتند و پادشاه نشست، به او جامی از کهکشان را دادند.
هوش مصنوعی: ساقی وقتی پیغام را دید، جام را از شراب پر کرد و آن را به باد درخشید.
هوش مصنوعی: با تدبیر و ذکاوت، زیور ویژهای را برای پادشاهی بزرگ و باستانی فراهم کردند تا به یاد کیخسرو، از این شراب بنوشد.
هوش مصنوعی: بخور که ستاره خوشبختی یار توست، امیدوارم این جام و نوشیدنی برای دست تو شایسته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه جام را دید، از جا بلند شد و یک جام نوشید، اما جام دیگر را نخواست.
هوش مصنوعی: او بر آن جام، بازوی خود را افکند و نشسته و آن را پیش خود گذاشت.
هوش مصنوعی: در آن تخت بدون تاج، او به جام شرابی نگاه کرد و لحظاتی از روی غم بر آن گریه کرد.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر نبود شراب و گاهی به خاطر نبود عشق، همچون کسی که از روی جام و تخت خالیاش ناراحت است، نالهای غمگین سر میدهد.
هوش مصنوعی: بی تاج و تخت زرین، ارزش و مقام واقعی وجود ندارد. همچنین، اگر باده نباشد، دیدن و نظارهگری در این دنیا بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشارهای به زیبایی و جذابیت شراب و همچنین جایگاه بلند و ارجمندی وجود دارد. شراب میتواند موجب روشنی و نشاط شود و تخت شاهانه نیز مظهر قدرت و احترام است. این شعر به نوعی از همنشینی لذتها و فراز و نشیبهای زندگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه رفت، مثل این است که تمام تخت و تاج را بشکنند و مانند اینکه وقتی می الکد، جام بر زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر این تخت نشسته، نیازمند است که بر تخت آسمانی راحت نخواهد بود و به خود نمیبالد.
هوش مصنوعی: کسی که به بهشت برود و زندگی خوش و دلچسبی داشته باشد، زندگیاش را مانند زندان میداند و آن را محدود احساس میکند.
هوش مصنوعی: بسیاری از پرندگان را از چمنزار دور میکنند و در قفس یا دام قرار میدهند.
هوش مصنوعی: وقتی که از درخت باغ، تاج و گردنبند بریده میشود، نه به یاد ابریشمش خواهد بود و نه به یاد عاج آن.
هوش مصنوعی: ما در تلاش برای به دست آوردن موفقیت و جایگاه بالا هستیم، زیرا از نگرانی و ترس مرگ آزاد هستیم.
هوش مصنوعی: در بهار، گیاهان و درختان به رشد و شکوفایی خود ادامه میدهند، زیرا در این فصل، سرما و بادهای سرد پاییز را پشت سر گذاشتهاند و به آرامش و حرارت بهار رسیدهاند.
هوش مصنوعی: دشت پر از قبر است و مانند مانعهایی که دور تا دور گورهای مردگان را گرفته، وجود دارد؛ اما شیر به راحتی از این موانع عبور میکند.
هوش مصنوعی: گوزنها در حال بازی و سر و صدا هستند و هزبران (افرادی با مقام و قدرت) در حالتی آرام به نظر میرسند و انگار خوابشان برده است.
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که همانند عطر و بوی خوشی که از نافهٔ آهوان مشکی به مشام میرسد، فقط در صورت شکست و ناتوانی یوزان (که به معنی شکارچیان یا قدرتمندان است) میتوان به آن دست یافت. به بیان دیگر، زیبایی و لطافت خاصی که از عشق و زیبایی ناشی میشود، تنها در شرایطی به دست میآید که سختیها و چالشها به وجود بیایند.
هوش مصنوعی: ما با بیتوجهی روز را میگذرانیم، در حالی که در دل ما آتشی برپا میشود که همه چیز ما را میسوزاند.
هوش مصنوعی: چه کنیم با تختی حیرتانگیز که بر روی آن شخص دیگری جا بگیرد؟
هوش مصنوعی: بیایید به دنبال دیگری باشیم و به او محبت کنیم، چرا که ما از این وضعیت خجالت میکشیم.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که خود را در مقام و جایگاهی بلند قرار دهیم، در حالی که ما در حقیقت مانند تختههام، در جایگاه درست و شایستهای نیستیم؟
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که ارزش و مقام یک شخص تنها به داراییهای مادی او نیست. در واقع، اینکه کسی در جایگاهی بالاتر قرار دارد، به خاطر چیزهایی است که فراتر از ثروت و زیباییهای مادی است. برعکس، ممکن است شخصی با قدرت و استقامت خود به جایگاه بالایی برسد، حتی اگر از نظر مالی در سطح پایینی باشد. به عبارت دیگر، با وجود تمام زرق و برقها، آنچه که حقیقتاً اهمیت دارد، ویژگیهای درونی و کارکردهای واقعی فرد است.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی بر تخت جاودان بنشینی، باید ابتدا از جسم خود جدا شوی و آن را ترک کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که در جام کیخسرو آبی باقی نمانده باشد، نباید به جای آن شیشه را پر کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.