گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۴

 

چرا ریخت خواهی همی خون من

ببخشای بر بخت وارون من

فردوسی
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بسی بگریست زن گفتا کنون من

ز خجلت چون توانم شد برون من

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز

 

همه کارم نکو شدتا کنون من

بکار عاشقی آیم برون من

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

چو در پای تو افتم سرنگون من

از آن قطره بریزم جوی خون من

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

چو کامم برنمیآری کنون من

بکام تو دهم خطّی بخون من

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل

 

ز دست دخترت جستم کنون من

چرا در پای تو گردم بخون من

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۰ - در صفت موی

 

بمویی مانم از زاری کنون من

سر مویی ز سر کردم برون من

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۶ - اسرارگفتن منصور با شیخ کبیر در اعیان

 

بخواهم رفت از این صورت برون من

دهم ذرات کلی رهنمون من

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۰ - پسر در راز معنی و در نوع حقیقت کل گوید

 

نخواهم رفت از این دریا برون من

که تا باشم شما را رهنمون من

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۶ - در پردههای اسرار نی فرماید

 

ده و دو پرده دارم در درون من

شدم عشاق کل را رهنمون من

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - در صفت وصل و دریافتن راز کل بهر نوع فرماید

 

از آن حضرت کسی کو دید چون من

یکی شد در درون و در برون من

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

از آن حضرت خبردارم کنون من

بدین منزل رسیدم باز چون من

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

پیش دل بشکاف از بیرون من

پس برون کن این دل پرخون من

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۰

 

به پیش آر سغراق گلگون من

ندانم که باده‌ست یا خون من

نجاتی است جان را ز غرقاب غم

چو کشتی نوحی به جیحون من

مرا خوش بشوید ز آب و ز گل

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲۴

 

آستان یار و آن گه خون من

شاد باش، ای طالع میمون من

باده خواهی خورد، روشن شد مزاج

چون چنین شد بار اول خون من

بوالعجب کاری ست، من مشغول جان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲