عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
گفتم چشمم ز بس کزو خون آید
از لاله به رنگ و سرخی افزون آید
گفت آنهمه خون نبد که بیرون آمد
کز رنگ رخم اشک تو گلگون آید
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۴۵ - التمثّل فیالرؤیاء و تعبیره و هو ثمانون رؤیا عجیبة
وآن زنی کش ز فرج خون آید
کودکی مرده زو برون آید
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۲۸ - فی مذمّة اعدائه و حسّاده
هرکه او برعلی برون آید
روز محشر بگو که چون آید
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۲۸ - فی مذمّة اعدائه و حسّاده
آنکه بر مرتضی برون آید
سوی عاقل امام چون آید
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۵ - التّمثیل فیالمحبّة والشّکر
علم در مزبله فرو ناید
که قِدم با حَدث نکو ناید
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
زان غالیه دان کزاو دلم خون آید
چندین سخن نغز برون چون آید
کز تنگ دهانیش الف گاه سخن
چون دال دو تا گردد و بیرون آید
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۰
بلبل به سحر دو دیده پر خون آید
با ناله و نوحه دگرگون آید
گل از پس پرده بود چون گریه شنید
خندان خندان ز پرده بیرون آید
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۸
مردان جهان فصد کنند خون آید
تو فصد کنی عشق تو بیرون آید.
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
بد و نیک از ستاره چون آید؟
که خود از نیک و بد زبون آید
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش
صید ما کز صفت برون آید
در چنان چشم تنگ چون آید؟
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر
سر که بر تیغ او برون آید
زان سر البته بوی خون آید
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۱۷
آن بحر که هر لحظه دگرگون آید
از پرده کجا تمام بیرون آید
یک قطره از آن بحر که ما میگوییم
از هژده هزار عالم افزون آید
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۳۴
معنی چو ز کل به جزو بیرون آید
هر جزوی از آن جزو دگرگون آید
تا کی گویی: «جزو ز کل آید»
«چون» نتوان گفت، از آن که بیچون آید
عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۴۳
هر لحظه تحیر به شبیخون آید
تا جان پس ازین کجا شود، چون آید
میسوزم از آن پرده که چون برخیزد
چه کار ز زیرِ پرده بیرون آید
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰ - وله ایضا
سحرگهان که دل از بند خود برون آید
به پای فکر برین بام بیستون آید
خرد چراغ یقین پیش راه دل دارد
سوی نشیمن اصلیش رهنمون آید
هر آنچه جان مصفّاست قصد عرش کند
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱
مبادا کز شکار آن خیره کش یکسر درون آید
کز آن رخسار گردآلود شهری در جنون آید
مرا کشت آن سواریها، پسینه دم حسرت
برو گه گه مگر لختی غبار از در درون آید
چه لطف است آنکه بر سر می کند خاک آب حیوان را
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶
یارم چو مقیم دل پر خون آید
در چشم پرآبم دگری چون آید
آهوم ز میان جان برون خواهد شد
تا جان ز میان آه بیرون آید
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
از دیده ی من چو دمبدم خون آید
مانند تو در دیده ی من چون آید
هر خار که سر بر زند از تربت من
زو رایحه ی باده ی گلگون آید
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲
مرا که نقش خیال تو در درون آید
عجب مدار ز اشکم که لاله گون آید
وثاق توست درونم، نمیدهد دل بار
که جز خیال تو غیری اندرون آید
کسی به بوی وصال تو تازه دارد جان
[...]