فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست
ز گشّی بر فلک بردی تن خویش
ز عُجْب آتش زدی در خرمن خویش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۴ - پشیمان شدن ویس از کردهٔ خویش
چه بد بود این که کردم با تن خویش
چرا گشتم بدین سان دشمن خویش
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۸ - پاسخ دادن رامین ویس را
بسا روزا که من دیدم تن خویش
ز بس خواری به کام دشمن خویش
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۲ - در رثای یکی از بزرگان
گوهر روح بود خواجه وزیر
لیک محبوس مانده در تن خویش
چون تنش روح گشت تیز چنو
باز پرید سوی معدن خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۸۰ - فی الرضا والتسلیم بحکمه و قضائه
ای بر آتش نهاده خرمن خویش
باد بر داده سقف گلشن خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۵۱ - در ذمّ مقابح و افعال نکوهیده و منع آن
زنده آنجایگه مبر تن خویش
آب حیوان مده به دشمن خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۳۲ - فی تحقیق العشق
کوه و صحرا گرفت مسکن خویش
بیخبر گشته از غم تن خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۱ - حکایت در عدل سلطان
عادلانیم لیک با فن خویش
بند برداشتیم از تن خویش
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۹ - در رهایی جستن جان گوید از تن
جان نپرد به سوی معدن خویش
تا نگردی پیاده از تن خویش
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در وصف حال خود گوید
منم آن گشته غایب از تن خویش
بیخبر از ستیز و از من خویش
از رهی اوفتاده سوی رهی
که ندانم شدن به معدن خویش
کودکان داشتم چو حور و پری
[...]
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۱۳
در بستان دوش از غم و شیون خویش
میگشتم و میگریستم بر تن خویش
آمد گل سرخ و چاک زد دامن خویش
و آلود به اشکم همه پیراهن خویش
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۹۶
در بستان دوش از غم و شیون خویش
میگشتم و میگریستم بر تن خویش
آمد گل سرخ و چاک زد دامن خویش
والود باشکم همه پیراهن خویش
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور
کمندی کرده گیسوش از تنِ خویش
فکنده در کجا؟ در گردن خویش
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را
مدان آن دوست را جز دشمنِ خویش
که یابی چشم او بر روزن خویش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون
ای رحم نکرده بر تن خویش
وآتش زده بر به خرمن خویش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش
مکن ار نیستی تو دشمن خویش
خون منِ بیگنه به گردن خویش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار
گور جست از برای مسکن خویش
آهو افکند لیک از تن خویش
عطار » اسرارنامه » بخش هفدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
چو خوش آتش زدی در خرمن خویش
ندانی آنچ کردی با تن خویش
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
ز دست این دل پر شیون خویش
همی پیچم چو دست اورنجن خویش
عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
ز بس خون کو فشاند از دشمن خویش
خلوقی کرد جوشن بر تن خویش