منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۸
خوشا قدح نبیذ بوشنجه
هنگام صبوح، ساقیا، رنجه
نه نرد و نه تخته نرد پیش ما
نه محضر و نه قباله و بنجه
نظاره به پیش در کشیده صف
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۲ - حکایت بر سبیل تمثیل
ور به هر پنج تا بیش پنجه
دستش از تافتن کنی رنجه
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۵ - در بیان آنکه شرط صحبت آنست که همه اصحاب در معرض آن باشند که چون در یکدیگر عیبی بینند به قول یا فعل دفع آن بکنند
کانچه آید ازان کف و پنجه
حاش لله که کس شود رنجه
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۴ - مناجات در اعتصام و التجا از موطن خوف به مأمن رجا
روبهانیم ز خاری رنجه
وای اگر شیر زند سر پنجه
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۷ - عقد بیستم در شوق که کمندیست برازنده کنگره وصال و زمامیست رساننده به سر منزل اتصال
دستش از بازوی خذلان رنجه
زده در دامن حرمان پنجه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
به پنج انگشت مه را برده پنجه
ز زور پنجه مه را کرده رنجه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۳ - بردن برادران یوسف را از پیش پدر و در راه هدایت خود چاه ضلالت کندن و وی را بی هیچ جنایت در چاه افکندن
چو ماندی پس ازان ده سخت پنجه
طپانچه کردیش رخساره رنجه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی
به سوی فرق نازک برد پنجه
ز زور پنجه آن را ساخت رنجه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۲ - شکایت از فلک پر نکایت که اژدهاوار گرد عالمیان حلقه کرده و همه را به دایره تصرف خود درآورده بر یکی زخم زند و بر دیگری زهر افکند نه هیچ از دست رفته را با وی دست ستیز و نه هیچ از پای افتاده را از وی پای گریز
چو رفت از دست بیرون زور پنجه
مکن خود را به زور پنجه رنجه
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رفتن مجنون به حج بعد از اجازت خواستن از لیلی
از بس که شد از شکاف رنجه
شد پاشنه شاخه ها چو پنجه
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۳ - خبر یافتن پدر لیلی از ملاقات کردن وی با مجنون و سیاست کردن وی بر آن
بهر ادبش گشاد پنجه
گل را به طپانچه ساخت رنجه
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - بیمار شدن شوهر لیلی و وفات یافتن وی با داغ محرومی از وصال لیلی
چون یک دو سه روز بود رنجه
مسکین به شکنج این شکنجه
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۲ - نشستن خسرو به پادشاهی بار دوم
سپاهش گو مشو زین بیش رنجه
که خصمش رفت سوی تون و تنجه
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۶ - در منقبت حضرت شاه اولیا علیهالسلام
هر که با شیر حق زند پنجه
پنجهٔ خویشتن کند رنجه
وحشی بافقی » ناظر و منظور » لوح معنی در دامن حکایت نهادن و زبان به درس نکته گشادن در تعریف مکتبی که لعبت خانهٔ چین از او نشانهایست و حدیث خلدبرین افسانهای
به جانت درزند از ناز پنجه
کشد زلفش دلت را در شکنجه
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین
اگر آهن دلی پولاد پنجه
نه از کار و نه از بیداد رنجه
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۲ - در اظهار نمودن شیرین محبت خویش را به آن غمین مهجور
چنین گویند کن پولاد پنجه
که بود از پنجهاش پولاد رنجه
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
به سنگت هست چون پولاد پنجه
و یا چون سنگی از پولاد رنجه