گنجور

 
جامی

ای تن ما ز تو چون موی از بیم

فرق وار از تو دل ما به دو نیم

تیغ بیمت همه را در خون غرق

دارد اینک اثر تیغ به فرق

روبهانیم ز خاری رنجه

وای اگر شیر زند سر پنجه

گرچه از حیله و مکریم دلیر

حیله ها را شکند حمله شیر

تا ز تو حکم امانی نرسد

تن امید به جانی نرسد

بنده جامی که در افزایش توست

چشم بر بخشش و بخشایش توست

بخششی ورز و ببخشای بر او

گر نبخشایی ای وای بر او

از جحیم سخطش ایمن دار

در نعیم کرمش ساکن دار

چشم جانش به رخت روشن کن

گلخن دهر بر او گلشن کن

به صف اهل صفایش برسان

به قدمگاه رجایش برسان