فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
کنونم زور لختی در تن آمد
نشاط تندرستی در من آمد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۴۴ - فیالاجتهاد و طلبالتقوی
رفت در خانه و برون نامد
عوش از آب چشم خون آمد
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۱ - در مدح رکن الدین
خیز که از باغ بوی نسترن آمد
خیز که بر شاخ برگ یاسمن آمد
خاک بخندید باز و آتش گل را
از نفس باد آب در دهن آمد
بر رخ آب از نسیم صد گره افتاد
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۸ - در مدح خواجه قوام الدین ابونصر محمد گوید
امروز یکی خوش سخنی نزد من آمد
کز آمدنش جان دگر در بدن آمد
شیرین سخنی بود چنان چست که گوئی
خایید چو طوطی شکر و در سخن آمد
چشم بد از آن دور که چون آن سخن او
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵
ره عشاق بی ما و من آمد
ورای عالم جان و تن آمد
درین ره چون روی کژ چون روی راست
که اینجا غیر ره بین رهزن آمد
رهی پیش من آمد بی نهایت
[...]
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۳) حکایت آن مرد که از اویس سؤال کرد
بلائی کان مرا در گردن آمد
یقین دانم که آن هم از من آمد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
کنون کاری که بر جان من آمد
بسر در خون مرا در گردن آمد
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را
حقیقت عشق کل عشق من آمد
ره تاریک هر کس روشن آمد
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۶ - حکایت کردن از شیخ شبلی در بی نشانی حسین منصور از عالم و در بی نشانی یافتن فرماید
به آخر جایگه یک مسکن آمد
نمود جان حقیقت در تن آمد
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را
هر آنکو در پی ملک من آمد
حقیقت خوار در جان و تن آمد
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - وقال ایضاً و یذکر فیه مصالة الصّدر السّعید رکن الدّین مسعود صاعد و صدر الدّین عمر الخجندی
دلا گرمی کنی شادی، چه داری ؟ گاه آن آمد
زمان خوشدلی دریاب که اکنون آن زمان آمد
چو غنچه گر دلی داری قدم از خویش بیرون نه
که از سودای دلتنگی چنین بیرون توان آمد
گذشت آن روز ناکامی که از بس شورش و فتنه
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۶
برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد
دل را ز خواب برکن هنگام رفتن آمد
تا کی اشارت آید تو ناشنوده آری
ترسم که عشق گوید کاین خواجه کودن آمد
رفتند خوشه چینان وین خوشه چین نشسته
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دوازدهم
آن مطرب خوش نغمهٔ شیرین دهن آمد
جانها همه مستند که آن، جان به من آمد
خندان شده اشکوفه و گل جامه دریده
کز سوی عدم سنبله و یاسمن آمد
جانهای گلستان به دم دی بپریدند
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۹ - استغفار حسودان از کرده های خویش
شمس تبریز در سخن آمد
زنده شد آنکه فهم کن آمد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۱ - در بیان آنکه معجز اکبر، سخن اولیاست، زیرا در معجزهها و کراماتها سحر و جادوی و سیمیا گنجد و ساحران جنس معجزه بسیار مینمایند. همچنین ضمایر را که کرامات اولیاست رمّالان و کاهنان و جوزبازان و پریزدگان میگویند، اما در سخن ایشان هیچ از اینها نمیگنجد
در جهان از خدا سخن آمد
سخن از علم من لدن آمد
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات
دلِ هر حبّهای صد خرمن آمد
جهانی در دلِ یک ارزن آمد
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب
منِ تو برتر از جان و تن آمد
که این هر دو ز اجزای «من» آمد
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
جانا به نظر قد تو سرو چمن آمد
شمع رخت آرایش هر انجمن آمد
پیرایه باقوت لیت درج گهر شد
مشاطة گلبرگ رخت یاسمن آمد
بشکست دل پسته خندان ز خجالت
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
چو شمشاد قدت در گلشن آمد
خلل در کار سرو و سوسن آمد
بیادت چشم از آن بر گل نهادم
که بوی یوسف از پیراهن آمد
ز تیرش سهم دادندی مرا خلق
[...]