رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۸
الهی، از خودم بستان و گم کن
به نور پاک بر من اشتلم کن
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۴ - رسیدن نامه نوشاد هندی به نزدیک شاه کیکاوس
شماره ز پیلان جنگی مکن
قلم درکش و بار سنگین مکن
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۰
ای سنایی قدح دمادم کن
روح ما را ز راح خرم کن
لحن را همچو «لام» سر بفراز
جام را همچو «جیم» قد خم کن
خشکسالیست کشت آدم را
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۵ - در اتّصال بدو گوید
همهٔ خود ز خویشتن کم کن
وآنگه آن دم حدیث آدم کن
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۷ - در حرص و شهوت و خشم گوید
آن مروّض کن این مُعلّم کن
پس درآی و حدیث آدم کن
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - ای سنائی بیا
ای سنائی بیا و قد خم کن
باد بوق مرا به . . . ن کم کن
بسر بوق من فرودم تیز
بدهان دهل دمادم کن
خود بی تیز را دمادم دم
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه فی نعت رسول الله صلی الله علیه و سلم
به صدق خویش دین را محترم کن
به انگشتی مه گردون قلم کن
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴
ساقی می باقی ده، عقل از سر ما کم کن
سرمایهٔ شادی را، قوت دل پر غم کن
از چهره شبستان را، بتخانهٔ چین گردان
وز باده صراحی را، سرچشمهٔ زمزم کن
گَرد در میخانه، در چشم ممالک زن
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷ - در خطاب زمین بوس حضرتی که نقش خاتم نبوتش خاتم النبیین است و طراز خلعت رسالتش سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله و سلم
زاری من شنو تکلم کن
گریه من نگر تبسم کن
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۷ - در نصیحت فرزند ارجمند رزقه الله تعالی سعادالدارین و اوصله من مضیق خیر العلم الی فسح مشاهد العین
قدوه ز مقیم آن حرم کن
سر در ره اقتدا قدم کن
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۸
زنهار که بد گفتن کس ورد مکن
وین آتش شر قرین گوگرد مکن
دانی که همیشه میجهد برق بلا
پس خر من فتنه گرد خود گردم مکن
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۳ - وصیت خسرو و وفات و تجهیز و تدفین او
همچو گل بر رخسش تبسم کن
به سخنهای خوش تکلم کن
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۲۳ - حکایت مجنون که بسبب احسانی که بسگ لیلی نمود دلش از دولت وصال بیاسود
الهی، شیوه احسان کرم کن
مرا در عالم احسان علم کن
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۳۱ - حکایت عاشقی که تا پای در دامن صبر نکشید بسر منزل مراد و مقصود نرسید
الهی، شیوه صبرم کرم کن
مرا در کار خود ثابت قدم کن
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳
پشت دست از حسرت دینار با دندان مکن
دل بکن از جیفه دنیا، و چندین جا مکن
از برای سبزه یی، نخلی ز پا نتوان فگند
بهر برگ عیش، از دل ریشه ایمان مکن
پست خلقی مشکن، ای ظالم برای یک شکم
[...]