گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۸

 

الهی، از خودم بستان و گم کن

به نور پاک بر من اشتلم کن

رودکی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۰

 

ای سنایی قدح دمادم کن

روح ما را ز راح خرم کن

لحن را همچو «لام» سر بفراز

جام را همچو «جیم» قد خم کن

خشکسالیست کشت آدم را

[...]

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - ای سنائی بیا

 

ای سنائی بیا و قد خم کن

باد بوق مرا به . . . ن کم کن

بسر بوق من فرودم تیز

بدهان دهل دمادم کن

خود بی تیز را دمادم دم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

زین دو موضع به ما تنسّم کن

چون از این درگذشت پی گم کن

حمیدالدین بلخی
 

عطار » مظهر » بخش ۴ - مناجات

 

خداوندا باو فضل و کرم کن

برو علم معانی خوان و دم کن

عطار
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۳ - آغاز کتاب

 

کز برای خاطر من عزم کن

یادگاری دوستان را نظم کن

حکیم نزاری
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۵ - در صفت حال

 

تردد در میان خلق کم کن

چو مردان روی بر دیوار غم کن

عبید زاکانی
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴

 

ساقی می باقی ده، عقل از سر ما کم کن

سرمایهٔ شادی را، قوت دل پر غم کن

از چهره شبستان را، بتخانهٔ چین گردان

وز باده صراحی را، سرچشمهٔ زمزم کن

گَرد در میخانه، در چشم ممالک زن

[...]

ناصر بخارایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۸

 

زنهار که بد گفتن کس ورد مکن

وین آتش شر قرین گوگرد مکن

دانی که همیشه میجهد برق بلا

پس خر من فتنه گرد خود گردم مکن

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۳ - وصیت خسرو و وفات و تجهیز و تدفین او

 

همچو گل بر رخسش تبسم کن

به سخن‌های خوش تکلم کن

هلالی جغتایی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

پشت دست از حسرت دینار با دندان مکن

دل بکن از جیفه دنیا، و چندین جا مکن

از برای سبزه یی، نخلی ز پا نتوان فگند

بهر برگ عیش، از دل ریشه ایمان مکن

پست خلقی مشکن، ای ظالم برای یک شکم

[...]

واعظ قزوینی
 
 
۱
۲