گنجور

 
سنایی

چند گویی رسیدگی چه بُوَد

در ره دین گزیدگی چه بُوَد

تا گزنده بوی گزیده نه‌ای

تا درنده بوی رسیده نه‌ای

بند بر خود نهی گزیده شوی

پای بر سر نهی رسیده شوی

آدمی کی بود گزنده چه تو

دیو و دد کی بود درنده چه تو

غافلی سال و ماه مغروری

دد و دیوی و ز آدمی دوری

سال و مه کینه‌جوی همچو پلنگ

خلق عالم ز طبع تو دلتنگ

بر سر شاهراه هیچکسی

برسی در خود و درو نرسی

آیتی کرد کوفی از صوفی

عشق و رای قریشی و کوفی

صوفی و عشق و در حدیث هنوز

سلب و ایجاب ولایجوز و یجوز

صوفیان دستها برآورده

که بلی را بلا بدل کرده

خاکپاشانِ حجلهٔ انسش

ره‌نشینانِ حجرهٔ قدسش

همه بدرایتان پردهٔ رشک

غرقه از پای تا به سر در اشک

همه ارزانیان حلم شده

همه زندانیان علم شده

خویشتن را فرو نه از گردن

تا شوی نازنین هر برزن

دین برون آید ار گنه بنهی

سر پدید آید از کُله بنهی

دیدهٔ پاک پاک‌دین بیند

دیده چون پاک شد چنین بیند

خاکسارند باد سارانش

تاج دارند تاجدارانش

از سر این دلق هفت رنگ برآر

جامه یک رنگ دار عیسی‌وار

تا چو عیسی بر آب راه کنی

همره از آفتاب و ماه کنی

همهٔ خود ز خویشتن کم کن

وآنگه آن دم حدیث آدم کن

تا بُوَد نفس ذرّه‌ای با تو

نرسی هیچ‌گونه آنجا تو

نفس را آن هوا نسازد هیچ

خیز و بی‌نفس راه را بپسیچ

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]