گنجور

 
واعظ قزوینی

پشت دست از حسرت دینار با دندان مکن

دل بکن از جیفه دنیا، و چندین جا مکن

از برای سبزه یی، نخلی ز پا نتوان فگند

بهر برگ عیش، از دل ریشه ایمان مکن

پست خلقی مشکن، ای ظالم برای یک شکم

پوست، صد درویش را، از بهر یک انبان مکن

ای که بر جان فقیران برده یی ناخن فرو

غیر دندان طمع، ای سگ صفت، زیشان مکن

گر دلی ویران کنی، به ز آن چه خواهی ساختن؟!

خانه موری برای وسعت ایوان مکن!

غیر یک جان کندن ای واعظ نمی آید ز تو

از برای زندگی، در زندگی هم جان مکن