فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
به چشم خویش دیدم هر چه گفتم
شنیده نیز بسیاری نهفتم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
من این ننگ از تو بسیاری نهفتم
چو بیچاره شدم با تو بگفتم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
کنون حالش همی از تو نهفتم
ازیرا با تو این بیهوده گفتم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
ستمهای تو با یزدان بگفتم
در آن زاری و دل تنگی بخفتم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن
شب من دوش چونان بُد که گفتم
مگر بر سوزن و بر خار خفتم
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۷
بر آتش اگر بی تو نخفتم خفتم
با انده اگر بی تو نجفتم جفتم
صبری که ز دل همی نرفتم رفتم
این که همه هر چه می نگفتم گفتم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۴۰ - فی مذمّة اهل التّعصّب و نصیحة الفریقین وفّقهما اللّٰه تعالی
من ز روی نصیحت این گفتم
آمدم پند دادم و رفتم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۸ - حکایت زن دادخواه با سلطان محمود
گفت کای پیرزن خطا گفتم
کز حدیث تو من برآشفتم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۵ - شنیدن خسرو از اوصاف شِکر خانمِ اسپهانی (اصفهانی)
چو پیلان راز خود با کس نگفتم
چو پیله در گلیم خویش خفتم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو
ز جوش خونِ دل چون باز گفتم
شبت خوش باد و روزت خوش که رفتم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد
ای پسر هان و هان تورا گفتم
که تو بیدار شو که من خفتم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را
پیش از این گر چو غافلان خفتم
اینک اینک به ترک آن گفتم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
اندکی خوردم اندکی خفتم
در همه حال شکر میگفتم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
در به زنجیر کن ترا گفتم
تا چو زنجیریان نیاشفتم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
لیک من چون ضمیر ننهفتم
با تو احوال خویشتن گفتم
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۱) حکایت مسلمان شدن یهودی وحال او
مگر ناگفتنی چیزی بگفتم
که میبایست آن اندر نهفتم
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۴) حکایت وفات اسکندر رومی
چو مستی حیرت خود باز گفتم
چو مشتی خاک زیر خاک خفتم