گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

گروهی مِی‌ْخوران در بوستانی،

گروهی گُل‌چِنان در گُلسِتانی.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

به فرمانت بگفتم داستانی

ز خوبی چون شکفته بوستانی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۹ - افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران

 

ملک فرمود تا هر دل‌ستانی

فرو گوید به نوبت داستانی

نظامی
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۱ - در اثبات ذات و دل گوید

 

چو طفلی گر ببیند بوستانی

در آنجاگه بود خوش دلستانی

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۶۰

 

آن روی ترش نگر چو قندستانی

وان چشم خوشش نگر چو هندوستانی

پیش قد او صف زده سروستانی

پیش کف او شکسته هر دستانی

مولانا
 

اوحدی » جام جم » بخش ۵۱ - حکایت

 

نوجوان هم چو سرو بستانی

رفت یکروز در نیستانی

اوحدی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۰ - راز گفتن جمشید با پدر و مادر

 

مرا بردند در خوش بوستانی

در او قصری به شکل گلستانی

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶۸ - نامه خورشید به جمشید

 

دو گل بودیم خوش در گلستانی

ندیم ما چو بلبل دوستانی

سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۳ - آمدن معشوق به خانهٔ عاشق

 

چنین زیبا نگاری دل ستانی

به رعنائی و خوبی داستانی

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۴ - در صفت وصال

 

چنین زیبا نگاری دلستانی

به رعنائی و خوبی داستانی

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۵

 

الا ای سرو ناز بوستانی

به غایت دلفریب و دلستانی

جهان بادت به کام ای سرو آزاد

که تو آرایش این گلستانی

به روی گل بناز ای بلبل مست

[...]

جهان ملک خاتون
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - بامداد شیرین

 

چو داده آنماه داد دلستانی

یکایک عاشقان بوستانی

عرفی
 

نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۵ - ادامه

 

به دستانی سرایم داستانی

کزو هرگوش گردد بوستانی

نوعی خبوشانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۰ - گل و شبنم

 

گل و شبنم به هم در بوستانی

خوش افکندند طرح داستانی

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۲ - مدح (موسم نوروزی و اثرات مصفای آن در عالم، خاصه در استانبول و تعریف منظره زیبای سحرگاهی مدا)

 

ولی امروز هست، آن روز تاریخی و دستانی

که عالم برکند، این رخت چرکین زمستانی

به جای آن به خود پوشد، حریر سبز بُستانی

به ویژه ای خوشا نوروز و این شهر کهستانی

میرزاده عشقی