گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۰ - مدحتگری

 

ای نصرت و فتح پیش بر کرده

تن پیش سپاه دین سپر کرده

بر دست نهاده عمر شیرین

جان گردمیان خود کمر کرده

از ملتان تا به حضرت غزنین

[...]

مسعود سعد سلمان
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۹

 

ترسا بچه‌ای دیدم زنار کمر کرده

در معجزهٔ عیسی صد درس ز بر کرده

با زلف چلیپاوش بنشسته به مسجد خوش

وز قبلهٔ روی خود محراب دگر کرده

از تختهٔ سیمینش یعنی که بناگوشش

[...]

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۵۶

 

میآید و چهره از عرق تر کرده

چو کان بکفت و اسب ز جابر کرده

واندر رخم زلفهای گرد آلودش

شهری دل خسته خاک بر سر کرده

کمال‌الدین اسماعیل
 

امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۳

 

فروغ دیده ی معنی شهاب دولت و دنیا

زهی صیت تو چون گردون جهان را بی سپر کرده

سپهر قدر تو با چرخ در رأفت زده پهلو

زمین حلم تو با کوه دست اندر کمر کرده

ببرق خنجر هندی طفر را رونق افزوده

[...]

امامی هروی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هشتم » بخش ۵ - غزل

 

عاشقی ترک خواب و خور کرده

جای خود را ز گریه تر کرده

حیرت حسن دوست جانش را

از تن خویش بی‌خبر کرده

دایم اندر نماز و روزهٔ عشق

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۱ - سر آغاز

 

در ره دوست پا ز سر کرده

ابجد عشق را ز بر کرده

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۳

 

ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده

اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده

ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید

بر بنده همان لحظه آن چیز گذر کرده

از شیوه و ناز تو مشغول شده جانم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۴

 

ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده

اجزای مرا چشمت اصحاب نظر کرده

باد تو درختم را در رقص درآورده

یاد تو دهانم را پرشهد و شکر کرده

دانی که درخت من در رقص چرا آید

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۹

 

بر کوچه ی او خواهم یک بار گذر کرده

ور شهر وجود خود اوباش به در کرده

در کنج خراباتی بر هر طرفی لاتی

با توست ملاقاتی بی میل نظر کرده

تا کی برَد از راهم اندیشه ی کوتاهم

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹۹

 

چه شکل است این که می آید سمند ناز بر کرده

هزاران جان و دل آویزه بند کمر کرده

گهی خواهم کشم دیده، گهی خواهم نکو دارم

چو بینم سوی او انگشتها در دیده در کرده

سر آن چشم گردم، دیده چون دزدیده سوی من

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۹

 

ای رخت شمع حسن برکرده

شب عشاق را سحر کرده

مه به زلف تو گم شده، خود را

می بجوید چراغ بر کرده

لب تو بر شکر نهاده خراج

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷۰

 

ای لبت شهر پر شکر کرده

لاله را داغ بر جگر کرده

خط سبزت به گرد چشمه نوش

سر از آب حیات بر کرده

لب لعلت ز بهر راحت روح

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۰۰ - در ستایش اهل رضا و خرسندی

 

غم بیشی ز دل به در کرده

به کمی سوی خود نظر کرده

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۰۹ - در صفت عارف و عرفان

 

در صفتهای او نظر کرده

ز انجم و آسمان گذر کرده

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧۴٢

 

ای تو هر نقش که با خویش مصور کرده

نقشبند قدرش صورت دیگر کرده

دی تو در مدرسه آز بر استاد امل

درسها خوانده و دانسته و از بر کرده

مگسی کرده قی آنرا تو لقب کرده عسل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز

 

با یکی دست در کمر کرده

وان دگر را نهان نظر کرده

ابن یمین
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل هشتم » بخش ۴ - حکایت

 

فصلکی چند را ز بر کرده

خویشتن را به زور خر کرده

شیخ محمود شبستری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۹

 

شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده

به جسم نازکت بیماری چشمت اثر کرده

گل رخسارت از دلسوزی تب آتشین گشته

ملاقات لبت تبخاله را تنگ شکر کرده

خمار خون مظلومان که بی قیدانه می خوردی

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode