ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده
اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده
ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید
بر بنده همان لحظه آن چیز گذر کرده
از شیوه و ناز تو مشغول شده جانم
مکر تو به پنهانی خود کار دگر کرده
بر یاد لب تو نی هر صبح بنالیده
عشقت دهن نی را پرقند و شکر کرده
از چهره چون ماهت وز قد و کمرگاهت
چون ماه نو این جانم خود را چو کمر کرده
خود را چو کمر کردم باشد به میان آیی
ای چشم تو سوی من از خشم نظر کرده
از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی
تا این دل آواره از خویش سفر کرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و تاثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید. او بیان میکند که عشق معشوقش و اندیشههای او بر جان و دلش اثر گذاشته و هر لحظه در ذهنش آنچه را که محبوبش میتند، بروز میکند. شاعر از زیباییها و ناز معشوقش یاد میکند و میگوید که یاد لبهای او زندگیاش را شیرین کرده است. همچنین، او در توصیف چهره و قامت محبوبش به زیبایی و جذابیت او اشاره میکند و از عواطف و احساسات عمیقش در برابر او سخن میگوید. در نهایت، شاعر ابراز میکند که نگاه خشمگین معشوقش دلش را آشفته کرده و او را از خود بیگانه کرده است.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، جان من از وجود تو آگاه شده است و هر لحظه اندیشه تو بر من تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهن تو به آن فکر کنی، بلافاصله همان چیز برای من هم اتفاق میافتد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو چنان مرا مشغول کرده است که نفسهایم به شوق تو میخیزد، در حالی که نقشههای تو در خفا، بازی دیگری را رقم زده است.
هوش مصنوعی: هر صبح به یاد لبان تو با دلخوشی عشقات را آواز میزنم و زبانم را شیرین میکنم.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند ماه زیباست و قامت و کمرت همچون هلال ماه نرم و ملايم است. جان من به خاطر زیباییهای تو به قدری تحت تأثیر قرار گرفته که خود را همچون کمری در برابر زیباییات قرار میدهیم.
هوش مصنوعی: من خود را به شکل کمر درآوردهام تا تو به میان بیایی، ای چشمی که به سمت من با نگاه خشمگین زل زدهای.
هوش مصنوعی: به علت خشم و غضب، به قلب من نگاهی انداختی و آن را به هم ریختی، تا جایی که این دل بیقرار و آواره از خود بیخبر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ترسا بچهای دیدم زنار کمر کرده
در معجزهٔ عیسی صد درس ز بر کرده
با زلف چلیپاوش بنشسته به مسجد خوش
وز قبلهٔ روی خود محراب دگر کرده
از تختهٔ سیمینش یعنی که بناگوشش
[...]
ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده
اجزای مرا چشمت اصحاب نظر کرده
باد تو درختم را در رقص درآورده
یاد تو دهانم را پرشهد و شکر کرده
دانی که درخت من در رقص چرا آید
[...]
بر کوچه ی او خواهم یک بار گذر کرده
ور شهر وجود خود اوباش به در کرده
در کنج خراباتی بر هر طرفی لاتی
با توست ملاقاتی بی میل نظر کرده
تا کی برَد از راهم اندیشه ی کوتاهم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.