چه شکل است این که می آید سمند ناز بر کرده
هزاران جان و دل آویزه بند کمر کرده
گهی خواهم کشم دیده، گهی خواهم نکو دارم
چو بینم سوی او انگشتها در دیده در کرده
سر آن چشم گردم، دیده چون دزدیده سوی من
چو سویش دیده ام، از ناز دیگر سو نظر کرده
چه شرمش آید از تلخی که از شوخی و بدگویی
کند با من حدیث تلخ رو سوی دگر کرده
نه من مردم به خون گرم و عشق شهرت آلوده
عروسی دان مرا گلگونه از خون جگر کرده
خوش آن مجلس که خسرو گشته غرق جرعه خوبان
لباس هستی خود پیش شان از گریه تر کرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعری زیبا و عاشقانه، به توصیف محبوب خود میپردازد و احساسات عمیقش را بیان میکند. او از زیبایی و ناز محبوب صحبت میکند و اینکه چگونه تحت تأثیر نگاههای او قرار میگیرد. شاعر بین کشیدن نگاه به محبوب و دوری از او درگیر است و از احساسات تلخ و شیرین عشق میگوید. همچنین به تلخیهایی که در عشق وجود دارد اشاره میکند و از عذاب دل خود ناشی از عشق سخن میگوید. در پایان، به زیبایی و شگفتی لحظات شاد عشق اشاره میکند، به خصوص وقتی که در مجلسی با محبوب در کنار دیگر عاشقان است.
هوش مصنوعی: چه ظاهری دارد این که میآید، مانند اسب ناز که جان و دلهای زیادی را به خود آویخته و در کمر خود گره زده است.
هوش مصنوعی: گاهی میخواهم به او نگاه کنم و گاهی میخواهم که نگاهام را ببندم. وقتی که به سوی او مینگرم، انگشت اشارهام را به چشم میزنم.
هوش مصنوعی: من به آن چشم خیره شدهام، چشمی که مانند دزدان به من نگاه میکند و چون به او نگریستهام، از سر ناز به سمت دیگری نظر میکند.
هوش مصنوعی: او از تلخیهایی که به شوخی و بدگویی دربارهام میگوید شرمنده نمیشود و دربارهی من سخنهای ناخوشایند را به سمت دیگری میکشاند.
هوش مصنوعی: من نه به خاطر خوشی و عشق مشهوری به مرگ رسیدهام، بلکه به خاطر غم و درد درونم، چهرهام از غم و اندوه رنگین شده است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن مجلسی که پادشاهش در مستی و شادابی غرق شده و از شراب عشق خوبان به وجد آمده و لباس وجودش را از شدت گریهتر کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فروغ دیده ی معنی شهاب دولت و دنیا
زهی صیت تو چون گردون جهان را بی سپر کرده
سپهر قدر تو با چرخ در رأفت زده پهلو
زمین حلم تو با کوه دست اندر کمر کرده
ببرق خنجر هندی طفر را رونق افزوده
[...]
شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده
به جسم نازکت بیماری چشمت اثر کرده
گل رخسارت از دلسوزی تب آتشین گشته
ملاقات لبت تبخاله را تنگ شکر کرده
خمار خون مظلومان که بی قیدانه می خوردی
[...]
به بزم غیر تا سرو تو خود را جلوه گر کرده
نگاه خیره از هر سو تو را مد نظر کرده
به کوه و دشت می گشتم به یادت دیده تر کرده
شنیدم آه سردی با تو گستاخانه سر کرده
فدای جان پاکت ای غلام در به در کرده
ز هجران تو جان از تن، قرار از دل سفر کرده
به امید شفایی دل در آن چشم سیه بستم
که مژگان تو در آن چشم جان پر نیشتر کرده
فزون شد از نگاهت درد من با آن که خندیدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.