فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
شهنشه را فزون شد مهر در دل
تو گفتی شکرش بارید بر دل
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
مرا ازار تو سختست بر دل
و گر نه هیچ کامم نیست در دل
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۵ - رسیدن آذین از ویش به رامین
وز آن ابر اوفتادش برق بر دل
بدیدش برق آتشسوز در دل
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
در زلف تو دادند نگارا خبر دل
معذورم اگر آمدهام بر اثر دل
یا دل بر من باز فرست ای بت مه رو
یا راه مرا باز نما تو به بر دل
نی نی که اگر نیست ترا هیچ سر ما
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰ - حکایت
یکی را دیدم اینجا جوهر دل
دو تابنده بُد هفت اختر دل
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۸۶
قفلی زده ام زمهر تو بر سر دل
تا مهر دگر کسی نگنجد در دل
این طرفه تر است کار ماند مشکل
نه دل سرما دارد و نه ما سر دل
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۵ - در بیان آنکه اصل در آدمی خلق است صورت را اعتبار نیست. زیرا که روز قیامت هرکس بلخق خود خواهد حشر شدن. اگر بصفت سگ باشد بصورت سگ حشر شود. دلیل بر آنکه التفات بر صورت نیست، حق تعالی سگ اصحاب کهف را از سلک اولیا خواند که ورابعهم کلبهم، چون در او خلق مردان بود صورتش رااعتبار ننهاد که ان اللّه لاینطر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم و نیاتکم.
نظرش دائماً بود بر دل
که چه دارند مردم اندر دل
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۳۵ - نامهٔ پنجم از زبان عاشق به معشوق
ترا همچون کمی پرسیم و زر دل
مرا چون کوه دایم سنگ بر دل
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
هژبر روز هیجا گرد پر دل
که باشد پیل پیش او شتر دل
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
دارم مرید مرا دست و دیده رهبر دل
سرم فدای خیال و خیال در سر دل
کمند زلف ترا گر رسن دراز آمد
در آن مپیچ که دارد گذر بچنبر دل
دلم چگونه نماید قرار در صفت عشق
[...]
ناصر بخارایی » ترجیعات » شمارهٔ ۳
ای رخت آفتاب کشور دل
تاب مهرت مه منور دل
نقش رویت می و صراحی چشم
سوز عشق تو عود مجمر دل
زلف تو برده آب از رخ عقل
[...]
شاه نعمتالله ولی » ترجیعات » ترجیع سوم
ای غمت پادشاه کشور دل
بی وفای تو خاک بر سر دل
زلف شستت کمین کنندهٔ جان
چشم مستت به غمزه رهبر دل
آزمندیم و دم نزد یک دم
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴
رسید باز طپاننده کبوتر دل
سبک کنندهٔ تمکین ز صبر لنگر دل
خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه
که شد عیان علم پادشاه کشور دل
رسید شاه سواری که در حوالی او
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵
زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل
ز در درآ و ببین خانهٔ مصور دل
در آرزوست مه خرگهی که بر گردون
منور از تو کند خانهٔ مدور دل
دلم شکفت که از میل طبع خلوت دوست
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - این ابیات مثنوی حسبالحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر میگفته
الا ای پادشاه کشور دل
که دایم میزند عشقت در دل
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
مزن تیغ آنکه را تیر است بر دل
منه بار آنکه را بار است در دل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۸
تا چند کشم درد سر از رهگذر دل
کو عشق که فارغ شوم از دردسر دل
بیم است که چون شهپر پروانه بسوزد
نه پرده نیلی ز فروغ گهر دل
آشفتهدماغان خبر از خویش ندارند
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - مثنوی توصیف کوه پیر پنچال و سختی راه و تعریف کشمیر مینو نظر
بزن خود را سیه مستانه بر دل
قدح بر کف کول استاده در دل
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷
تا صبح نشستم من و جان بر در دل
دیشب که نهان بود ز من پیکر دل
من دور و تو در دلم خدا می داند
تا روز چها گذشته است از سر دل