گنجور

 
سعیدا

تا صبح نشستم من و جان بر در دل

دیشب که نهان بود ز من پیکر دل

من دور و تو در دلم خدا می داند

تا روز چها گذشته است از سر دل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode