فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن
چو بیرون رفت شاه او را تب آمد
ز تاب مهر جانش بر لب آمد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را
بسا رنجا که بر من زین شب آمد
مرا و رخش را جان بر لب آمد
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸
روزم به نیابت شب آمد
جانم به زیارت لب آمد
از بس که شنید یاربم چرخ
از یارب من به یارب آمد
عشق آمد و جام جام درداد
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم
دل تاریکروزم را شب آمد
تن بیمارخیزم را تب آمد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر
زندانی روز را شب آمد
بیمار شبانه را تب آمد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
سخن میگفت ازینسان تا شب آمد
فلک را ماه چون جان بر لب آمد
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۳ - در ثنا گفتن پیر حضرت یوسف را علیه السلام و جان در باختن او در نظر یوسف فرماید
مرا بی روی تو جان بر لب آمد
ز عشق تو شب و روزم تب آمد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۶
روزم به عیادت شب آمد
جانم به زیارت لب آمد
از بس که شنید یاربم چرخ
از یارب من به یارب آمد
یار آمد و جام باده بر کف
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۵ - در بیان آنکه آرام گرفتن مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز با شیخ صلاح الدّین زرکوب قدس اللّه روحه العزیز و از طلب شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره باز آمدن و فواید پر موائد بردن مریدان از صحبت هر دو و حسودی بعضی چنانکه در حق مولانا شمس الدین تبریزی داشتند و دشمنی آغاز کردن
علم این خلق مکتسب آمد
علم آن قوم بی سبب آمد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مردن فرهاد در عشق شیرین
همی گفت اینکه روزش را شب آمد
به تلخی جان شیرین بر لب آمد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۸ - وزیدن نسیم سحری بر زلیخا و نرگس خوابناکش را گشادن و از خیال شبانه غنچه وار خون به دل فرو خوردن و مهر بر لب نهادن
هزاران بار جانش بر لب آمد
که تا آن روز محنت را شب آمد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۰ - رفتن زلیخا در روز به بام قصر خویش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت یوسف ناله و زاری برداشتن
درین گفتار جانش بر لب آمد
درین اندوه روزش تا شب آمد
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۰ - اخراج کردن رام سیتا را و رها کردن لچمن او را در بیابان
که از بی آبیم جان بر لب آمد
یقین روز حیاتم را شب آمد
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۷
دل باز به جوش یارب آمد
شب رفت و سحرنشد شب آمد
اشک از مژه بسکه بیاثر پخت
رحمم به زوال کوکب آمد
بی روی تو یاد خلد کردم
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
یارم به کنار امشب آمد
جانی ز نوم به قالب آمد
بازآ که چو ساغر پر از می
جانم ز غم تو بر لب آمد
وصل تو به هجر شد مبدل
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
آمد شب و، وقت یا رب آمد!
یا رب چکنم؟ دگر شب آمد!
همسایه، شنید یا ربم را
از یا رب من، به یارب آمد
ای دوست بگو بکویت امشب
[...]