گنجور

 
آذر بیگدلی

آمد شب و، وقت یا رب آمد!

یا رب چکنم؟ دگر شب آمد!

همسایه، شنید یا ربم را

از یا رب من، به یارب آمد

ای دوست بگو بکویت امشب

دشمن بکدام مطلب آمد؟!

کز راه هزار بدگمانی

جانم صدبار بر لب آمد!

از خال سیاه کنج چشمت

امروز بچشم من، شب آمد

خلقی بگمان، که پیشم این روز

از گردش چشم کوکب آمد

دردی دارد دلم که درمانش

.......................ب آمد

جان سوخت ز سوز عشقم آذر

تو پنداری بتن تب آمد

 
 
 
خاقانی

روزم به نیابت شب آمد

جام به زیارت لب آمد

از بس که شنید یاربم چرخ

از یارب من به یارب آمد

عشق آمد و جام جام درداد

[...]

نظامی

زندانی روز را شب آمد

بیمار شبانه را تب آمد

مولانا

روزم به عیادت شب آمد

جانم به زیارت لب آمد

از بس که شنید یاربم چرخ

از یارب من به یارب آمد

یار آمد و جام باده بر کف

[...]

بیدل دهلوی

دل باز به جوش یارب آمد

شب‌ رفت و سحرنشد شب‌ آمد

اشک از مژه بسکه بی‌اثر پخت

رحمم به زوال‌ کوکب آمد

بی‌ روی تو یاد خلد کردم

[...]

مشتاق اصفهانی

یارم بکنار امشب آمد

جانی ز نوم به قالب آمد

بازآ که چو ساغر پر از می

جانم ز غم تو بر لب آمد

وصل تو بهجر شد مبدل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه