گنجور

 
آذر بیگدلی

آمد شب و، وقت یا رب آمد!

یا رب چکنم؟ دگر شب آمد!

همسایه، شنید یا ربم را

از یا رب من، به یارب آمد

ای دوست بگو بکویت امشب

دشمن بکدام مطلب آمد؟!

کز راه هزار بدگمانی

جانم صدبار بر لب آمد!

از خال سیاه کنج چشمت

امروز بچشم من، شب آمد

خلقی بگمان، که پیشم این روز

از گردش چشم کوکب آمد

دردی دارد دلم که درمانش

.......................ب آمد

جان سوخت ز سوز عشقم آذر

تو پنداری بتن تب آمد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode