گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۶۷

 

چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده ز کار خویش بی‌بهره مباش

تعلیم ز اره گیر در امر معاش

نیمی سوی خود می‌کش و نیمی می‌پاش

ابوسعید ابوالخیر
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۹

 

ای گشته دل و جان من از عشق تو لاش

افگنده مرا به گفتگوی اوباش

یک شهر خبر که زاهدی شد قلاش

چون پرده دریده شد کنون باداباش

سنایی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الخامسة - فی اللغز

 

در کوی خرابات و سرای او باش

منعی نبود درآی و بنشین و بباش

حمیدالدین بلخی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۸ - مقالت بیستم در وقاحت ابنای عصر

 

گر پری از دانش خاموش باش

ترک زبان گوی و همه گوی باش

نظامی
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید

 

دمادم سرّ کل میگوی و میباش

از این گنج پر از گوهر، گهر باش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید

 

که تو زان منی من زان تو باش

ولی گر با منی با خویشتن باش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۳ - در هاتف شب و آواز دادن و رهنمائی کردن مرد درویش را فرماید

 

از این ملعون بکن پرهیز و خوش باش

مکن با او نشست و شاد دل باش

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۴۹ - تشویق نمودن مستعداد بولایت حضرت شاه مردان

 

رو تو از وسواس شیطان دور باش

تا ببینی با نبی در یک قباش

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الاول - فی الطامات » شمارهٔ ۲۲

 

ای کرده مرا عشق تو در عالم فاش

افکنده مرا تو در میان اوباش

شهری خبر است که زاهدی شد قلّاش

چون پرده دریده شد کنون ما را باش

اوحدالدین کرمانی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

همه خواهی که باشی، ‌ای اوباش

رو به نزدیک خویش هیچ مباش

عراقی
 
 
۱
۲
۳