خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۱۵۳ - و من طبقة الخامسة ایضاً ابوعمر و بن نجید
دنف یذوب بدائه
والموت دون بلائه
ان عاش عاش منغضاً
او مات مات بدائه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
چو ویس خسته دل را دید دایه
ز شادی گشت جانش نیک مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
دگر باره زبان بگشاد دایه
که بود اند سخن بسیار مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
بدو گفت ای چراغ و چشم دایه
نبینم با تو از داد ایچ مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
بخنده گفت جادو کیش دایه
تو هستی در سخن بسیار مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
به جای و عده گه شد باز دایه
نشستند او و رامین زیر سایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
دگر باره زبان بگشاد دایه
که چون دریا ز گوهر داشت مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
نبود آگه ز کار ویس دایه
که او جان را ز نیکی داد مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
زمین را بوسه داد او پیش دایه
بدو گفت ای به دانش نیک مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
بدو گفت ای نیاز جان دایه
بجز تندی نداری هیچ مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
ز دو کس یافتم این زشت مایه
یکی از بخت بد دیگر ز دایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
زبان بگشاد بر دشمان دایه
همیگفت ای پلید خوار مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
جوابش داد رنگآمیز دایه
نیفتادهست کار خوار مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
رها کرد از دو دستش دست دایه
بجست از دام رسوایی بلایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
نهان گشته ز شاهنشاه دایه
که خود پتیاره را او بود مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
همالان تو جویان جاه و پایه
تو سال و ماه جویان ویس و دایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن
ببردم خویشتن را آب و سایه
چو گم کردم ز بهر سود مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
ندانم کز تو نالم یا ز دایه
که رنجم زین دوان بُردهست مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۳ - پاسخ دادن ویس رامین را
تو طراری و پر دستان به دایه
توی جادو توی بسیار مایه
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۳ - پاسخ دادن ویس رامین را
نبودم نزد کس من خوار مایه
چرا گشتم به نزد تو کدایه