خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسد به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم
صبحدم چون کله بندد آه دود آسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من
مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته
تا به من راوق کند مژگان می پالای من
رنگ و بازیچه است کار گنبد نارنگ رنگ
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۵ - در سابقهٔ نظم شرفنامه
قراری نه در رقص اعضای من
سر من شده کرسی پای من
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۲ - رای زدن دارا با بزرگان ایران
وگر کشتی آرد به دریای من
سری بیند افکنده در پای من
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۳ - نامه دارا به اسکندر
مگر تیر ترکان یغمای من
نخوردی که تندی به غوغای من؟
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۴ - پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر
بدان تا بههمبر زنی جای من
ستانی ز من ملک آبای من
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۷ - احوال سقراط با اسکندر
بدو گفت خود نور سیمای من
گواهست بر پاکی رای من
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان
دو گوهر برآمد ز دریای من
فروزنده از رویشان رای من
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۳ - حکایت نوشیروان با وزیر خود
ظلم شد امروز تماشای من
وای به رسواییِ فردای من
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
نفس من بگرفت سر تا پای من
گر نگیری دست من ای وای من
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
چون ز من خالی بماند جای من
گر تو همراهم نباشی وای من
عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس
چون بدل کردند خلوت جای من
تخت بند پای من شد پای من
عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس
کی بود سیمرغ را پروای من
بس بود فردوس عالی جای من
عطار » منطقالطیر » حکایت بوتیمار » حکایت بوتیمار
بر لب دریاست خوشتر جای من
نشنود هرگز کسی آوای من
عطار » منطقالطیر » حکایت کوف » حکایت کوف
گر فرو رفتی به گنجی پای من
باز رستی این دل خودرای من
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » صوفی که از مردان حق سخن میگفت و خطاب پیری به او
شد عنا القلب جان افزای من
شد حقیقت کنز لایفنای من
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۸ - در شرح احوال خود و خواب دیدن حضرت مولی و شفا دادن او را فرماید
همچونی بگداخته اعضای من
رفته بود از کار سر تا پای من
عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
بستی از زنجیر سر تا پای من
تا رهائی یابم ازتو وای من
عطار » مصیبت نامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقالة الرابعة عشرة
گه دهان شیر باشد جای من
گاه کژدم سر نهد در پای من
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۱ - المقالة الاربعون
صد جهان گشتی تو در سودای من
تا رسیدی بر لب دریای من