بودم اندر تون بوقت کودکی
داده از کف رشتهٔ آسودگی
زار و بیمار و ضعیف و ناتوان
مانده از من یک رمق از نیم جان
هشت ماه متّصل بیمار و زار
بودم افتاده بکنجی سوگوار
همچونی بگداخته اعضای من
رفته بود از کار سر تا پای من
مادر از جانم طمع ببریده بود
در جنان حالم پدر هم دیده بود
جان خویشان جمله در درد و محن
ساختندی از برای من کفن
ناگهم ضعف غریبی در ربود
مادرم ز آن جامه پاره کرده بود
چون زخود رفتم بزاریدم بسی
دیدم آخر خوش به بالینم کسی
گفت ای کودک نترسی ز آنکه من
همچو جان باشم ترا اندر بدن
میکنم درد ترا اینک دوا
تابگوئی در جهان اسرار ما
من ترا حالی ببخشم از کرم
تا شوی در پیش دانا محترم
درجهان گفت تو گردد همچو در
بحر و برگردد از آن دُر جمله پر
بعد از آن مالید دست خود بمن
زآن یدالله خوانمش در انجمن
اندر آن حالت مرا امید آن
تا کند آن شه بمن اسمش عیان
گفت ای عطّار خواهی نام من
گویمت تاتو بنوشی جام من
نام تو عطّار و نام من علی است
هرکه دارد حبّ من در جان ولی است
هستم اندر قرب حقّ از واصلان
خود مرا میدان تو شاه مقبلان
این بگفت و شد روان آن شاه زود
سوختم بر آتش شوقش چو عود
شد عرق بر من روان چون آب جوی
گشت پیدادر تن من رنگ و بوی
جمله گفتند این عرق از مرگ زاد
گفتم ای یاران شما باشید شاد
خود مرا جانی ز جانان آمده
پیش من شاه سلیمان آمده
من ز راه مرگ رخ برتافتم
از دم عیسی دمی جان یافتم
خود مرا حق داد جان نو ز نور
من ندارم ذوق رضوان و قصور
خود مرا شاه ولایت پیش خواند
از سگان آستان خویش خواند
من غلامی از غلامان ویم
خاک راه دوستاران ویم
من که عطّارم ز بحرش قطرهٔ
پیش خورشید ویم چون ذرّهٔ
زین حکایت جان ایشان شاد شد
خانهٔ ایمانشان آباد شد
جمله میراندند با هم این پیام
شد زیاده اعتقاد خاص و عام
قرب صد سال است و کسری زین سخن
کو نشسته در میان جان من
من ز لطف او بحق بینا شدم
من ز نطق او بحق گویا شدم
من زخاک پای او برخاستم
ملک دنیا را بنطق آراستم
چون مرا عطار خواند آن شاه جان
من شدم عطّار در ملک جهان
خود پدر چون جدّ من عطّار بود
نسبتش از فرقهٔ انصار بود
من شدم عطّار در ملک سخن
عالمی پر شد ز عطّار من
من شدم غوّاص معنیّ کلام
ملک معنی ختم شد بر من تمام
داد چون عطّار را نورو ضیا
شد معطّر عالم از عطر وفا
دین و دنیایم ازو روشن شده
باغ جان و دل از او گلشن شده
ای ترا عطّار جویا آمده
مهرت اندر وی هویدا آمده
ای تو نور مظهر و اسرار غیب
سربرآورده تو پاکان را ز حبیب
ای که عقل کلّ ز تو حیران شده
عشق در کوی تو سرگردان شده
هرکه را لطف تو کرد از اهل دید
او جنید وقت گشت و بایزید
درولایت انبیا را راهبر
درهدایت اولیا را تاج سر
معنی تو همره هر کس که بود
او زمیدان گوی معنی را ربود
ای که عقل کل ز تو حیران شده
عشق درکوی تو سرگردان شده
صدهزاران همچو عطّار این زمان
گشته همچون پشّه پیشت بیزبان
من چه گویم تا کنم اثبات تو
حقّ تواند گفت وصفت ذات تو
حبّش ایمان شد بهر دل راه یافت
همچو خورشید است کو بر ماه تافت
گر تو خواهی جان انور باشدت
سرّ نگه میدارتا سرّ باشدت
اولیا با مهرش ایمان داشتند
لاجرم از خلق پنهان داشتند
نور پاکش بر دل پاکان بتافت
زآن بحق دلهای پاکان راه یافت
تافت نورش بر جنید و بایزید
ز آن سبب گشتند در عالم وحید
هرکه او چون بوذر و قنبر بود
پاک طینت لاجرم سرور بود
نور او چون بر دل بصری بتافت
چون کمیل او جانب حق راه یافت
هرکه از مهرش مکرّم میشود
همچو ابراهیم ادهم میشود
گاه ذوالنّون را شده یار و رفیق
گه شد همراه نورش با شقیق
که حبیبی را نوازد از عجم
گاه طائی راکند او محترم
گاه معروف و سرّی و گه جنید
گاه چون نورّی و شبلی کرده صید
بوتراب و شیخ یحیی و معاذ
جمله را بوده است او میر و ملاذ
شه شجاع و یوسف و ابن حسین
یافتند از نور مهرش زیب و زین
احمد عاصم ابوسفیان ثور
زو همه گشتند مشهوران دور
گاه چون عبدالله ابن جلا
داده سهل آئینهٔ دل را جلا
احمد حوّاری و فضل و بشرهم
حافی و نامی شدند و محترم
بوعلی دقّاق و بوالقاسم قشیر
همچو نصر آبادیش بوده نصیر
همچو بویعقوب پیر نهر جور
داده با او خضر و دیده فیض و نور
پیر حاجات از غلامان وی است
خواجه عبدالله هم زان وی است
بوده بویعقوب و بوالفضل حسن
همچو عبدالله مبارک زو علن
تافت نوری بر دل منصور ازو
عالمی شد زان نواپرنور ازو
حفص حداد و دگر خیری بدور
کردهاند از مهر او میری بدور
بوسعید بن ابوالخیر آن زمان
لاف مهرش زد بجنّت برد جان
بو نجیب سهروردی و شهاب
خوردهاند از جام مهر او شراب
هرکه از مهرش بحق گویا شده
همچو نجم الدّین ما کبری شده
بوده مجدالدّین و سعدالدّین مدام
چون علی لالابجان او را غلام
سیف با خرزی دگر بابا کمال
یافتند از فیض جود او کمال
هرکه مهرش داشت او خاموش بود
این سخن تا این زمان سرپوش بود
این زمان کرد اوعیان اسرار را
تو بدین تهمت مکن عطار را
هرکه راهی یافت اندر راه حق
شد ز نور مهر او آگاه حق
جان ما از مهر او پر نور شد
خاک نیشابور از او پرنور شد
هرکه دارد حبّ حیدر راه یافت
همچو خورشیدی که او بر ماه تافت
هرکه دارد حبّ او ایمان برد
کی ازو ایمان و دین شیطان برد
هرکه دارد حبّ او سلمانماست
او چو شمعی در میان جان ماست
هر که دارد حبّ او بوذر بود
همدم عمّار با قنبر بود
هرکه دارد حبّ او عمّار شد
او براه خواجهٔ عطار شد
هرکه دارد حبّ او دل زنده است
در میان واصلان فرخنده است
هرکه دارد حبّ او آزاد شد
کفر و ظلم او همه بر باد شد
هر که دارد حبّ او شاهی کند
حکم او از ماه تا ماهی کند
رو منافق بد مگو درویش را
چون مسلمان میشماری خویش را
چون تو امروزی نرفتی سوی او
چون توانی دید فردا روی او
روز حشرت خود زبان الکن شود
خود دوعالم بر تو یک گلخن شود
جامهٔ بغض و عداوت دوختی
تو زبغضش در جهنم سوختی
هر که دارد حبّ او از اتقیاست
رافضی گوئی تو او راکی رواست
بهر این گفتن تو ملعون رفتهٔ
از مسلمانی تو بیرون رفتهٔ
هرکه مؤمن را بگوید رافضی
دان که او بیشبهه باشد ارفضی
رفض برگشتن بود از راه حق
خود تو برگشتی ز راه شاه حق
خارجی گشتی مسلمانی مجو
در دل خود نور ایمانی مجو
خارجی را غیر دوزخ جای نیست
خارجی را سوی جنّت پای نیست
خارجی رانده شده از پیش شاه
او شده در صورت و معنی تباه
ای برادر تا شوی از اهل دید
تو گریزان شو از این قوم پلید
خارجی و ناصبی خود مردهاند
بیشک ایشان را بدوزخ بردهاند
راه مردان گیر و مرد مرد شو
با محبّان باش و اهل درد شو
ای برادر تا شوی تو مرد دین
ذرّهٔ پیدا کنی تودرد دین
خوش درآ در راه مردان مردوار
تا کنم من بر تو معنیها نثار
اول معنیم حبّ حیدر است
زانکه از وی نور معنی انور است
معنی من حبّ شاه اولیاست
معنی من درّ دریای خداست
معنی من نور غیبی یافته
معنی من زین و زیبی یافته
اول معنیم نور انّماست
آخر معنیم تاج هل اتی است
اول معنیم علمش آمده
آخر معنیم حلمش آمده
اول معنیم اسرار الاه
آخر معنیم از ماهی بماه
اول معنیم بر عالم زده
آخر معنیم بر آدم زده
اول معنیم نامش در نظر
آخر معنیم مهرش راهبر
اول معنیم آیات کلام
آخر معنیم می داده ز جام
اول معنیم آمد حبّ شاه
آخر معنیم اسرار اله
اول معنیم کوی او وطن
آخر معنی بهشت ذوالمنن
اول معنیم گفتار رسول
آخر معنیم اولاد بتول
اول معنیم پنهان آمده
آخر معنیم در جان آمده
اول معنیم داده جان بتن
آخر معنیم او گفته سخن
اول معنیم شاه لو کشف
آخر معنیم نور من عرف
اول معنیم او رهبر شده
آخر معنیم او سرور شده
اول معنیم او نطق زبانست
آخر معنیم او شرح و بیانست
اول معنیم شرح جفر او
آخر معنیم نهجش گفت و گو
اول معنیم با او شد وداد
آخر معنیم غیرش شد زیاد
اول معنیم داده جام عشق
آخر معنیم بند و دام عشق
اول معنیم علم آموخته
آخر معنیم ایمان سوخته
اول این ایمان تقلیدی بسوز
تا کند ایمان تحقیقت بروز
تو ازین تقلید بگذر همچو من
زانکه تقلیدت نیارد جان بتن
چون نرفتی راه افتادی چو زن
ای مقلد راه مهر او مزن
مهر او درهر دلی کآمد فرو
دان که چون خورشید میتابد ازو
مهر او میدان که لاف و حرف نیست
بهر مهر او ترا چون ظرف نیست
سینه را از قید آلایش بسوز
دیده را ازدیدن صورت بدوز
بعد از آنی کار مردان پیشه کن
روز وشب در جستجو اندیشه کن
چون شوی صافی تمام از بهر او
دل شود روشن ترا از مهر او
تو مگو مقبول گشتم ای فضول
جهد کن تا او ترا سازد قبول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: قصیدهای که ارائه شده، حال و احوالاتی را توصیف میکند که شاعر در دوران کودکی و رنجهای بیماری و ضعف خود تجربه کرده است. او از عواطف و دردهای عمیق خود میگوید و از عشق مادر و امید پدر به بهبودیاش یاد میکند.
سپس شاعر به ملاقات با یک روح الهی یا شاهی مقدس اشاره میکند که او را از درد و رنج نجات میدهد و به او امید و بصیرت میبخشد. این روح به او میگوید که او باید محبت و عشق به حق را در زندگیاش جستجو کند و به دنبال معنای عمیق زندگی باشد.
عطار، شاعر، به تأمل در معنای عشق و ارادت به خداوند و اولیا میپردازد و اینکه این عشق باعث پاکی و روشنی دل انسان میشود. او در پایان به اهمیت محبت به اهل بیت و حیدر (علیبنابیطالب) اشاره میکند و بر لزوم جستجوی حقیقت و رهایی از تقلید تأکید میورزد. در واقع، این شعر دعوتی به عشق ورزیدن به پاکان و رهایی از کینه و دشمنیهاست و بر ضرورت شناخت حقیقی خدا و اولیای او تأکید دارد.
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، در دنیای تجربه و یادگیری بودم و احساس آرامش و راحتی را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: من حالا به شدت احساس ضعف و بیماری میکنم و به اندازهای خسته و ناتوان شدهام که فقط کمی از زندگی در من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هشت ماه به طور مداوم بیمار و ناتوان بودم و در گوشهای افتاده و غمگین به سر میبردم.
هوش مصنوعی: بدن من به شدت درد میکرد و همهی اعضای وجودم از کار افتاده بودند و دیگر کارایی نداشتند.
هوش مصنوعی: مادر به خاطر خوشحالیام از زندگیام در بهشت، آرزوهایش را کنار گذاشته بود و پدر هم این حال و وضع مرا تماشا کرده بود.
هوش مصنوعی: همهی خویشان برای من زحمت و مشکلات زیادی را تحمل کردند و در این راه همچون کفن برای من sacrifices کردند.
هوش مصنوعی: ناگهان، حس کردن یک ضعف و ناتوانی ناشناخته در من به وجود آمد که مادر من به خاطر آن، لباس پارهای از تن کرده بود.
هوش مصنوعی: وقتی از خودم فاصله گرفتم و به دنیای دیگر رفتم، به وضوح دیدم که در نهایت کسی بر بالین من آرام نشسته است.
هوش مصنوعی: گفت: ای کودک، نترس از اینکه من مانند جان هستم برای تو در این بدن.
هوش مصنوعی: من حالا درد تو را درمان میکنم، فقط بگو در این دنیا رازهای ما چیست؟
هوش مصنوعی: من به خاطر لطف و kindness خودم حالتی به تو میدهم که در نظر افراد با دانش و آگاه، ارزشمند و محترم بشوی.
هوش مصنوعی: در این دنیا تو مانند دریا خواهی شد و تمام زیورهای گرانبها از آن بیرون خواهد آمد.
هوش مصنوعی: بعد از آنکه دستش را به سمت من دراز کرد، او را به عنوان نماینده خداوند در میان جمع معرفی کردم.
هوش مصنوعی: در آن حال، به من امید میداد که آن پادشاه نامش را بر من آشکار کند.
هوش مصنوعی: عطار، اگر خواستی نام مرا بگویید، پس بنوشید از نوشیدنی من.
هوش مصنوعی: نام تو عطّار است و نام من علی. هر کسی که در دلش عشق من باشد، به راستی از دوستان و اولیای من به شمار میآید.
هوش مصنوعی: من در نزدیکی حق قرار دارم، مانند کسانی که به او وصل شدهاند، پس تو مرا بشناس، ای پادشاهی که به سوی تو روی میآوردند.
هوش مصنوعی: او این را گفت و بلافاصله روح آن پادشاه به پرواز درآمد، من هم مانند چوب عود بر آتش اشتیاقش سوختم.
هوش مصنوعی: عرق بر بدن من جاری شد، همانند آب جوی. حالا در بدنم رنگ و بوی خاصی پیدا شده است.
هوش مصنوعی: همه گفتند که این نوشیدنی از مرگ به وجود آمده است، اما من گفتم ای دوستان، شما شاد باشید.
هوش مصنوعی: جان من از جانب محبوبی به سوی من آمده است، گویا که شاه سلیمان به ملاقات من آمده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زحمت و سختیهایی که کشیدم، زندگیام را از نو شروع کردم و با به دست آوردن این تجربه، به حس حیات و طراوت دست یافتم.
هوش مصنوعی: خودم را محق میدانم که این زندگی نو و روشن را دارم؛ اما از لذتهای بهشت و زیباییهای آن بیبهرهام.
هوش مصنوعی: شاه ولایت مرا به حضور پذیرفت و از دربانان خود به حساب آورد.
هوش مصنوعی: من یکی از خادمان او هستم و به عنوان پیروان او در خدمت عشق و دوستیام.
هوش مصنوعی: من عطّار هستم و مانند یک قطره از دریا، در مقابل تابش خورشید کوچک و ناچیز به نظر میآیم.
هوش مصنوعی: از این داستان، روح آنان شاداب گشت و خانهٔ ایمانشان رونق پیدا کرد.
هوش مصنوعی: همه آنها با هم این پیام را به گوش مردم رساندند که ایمان و اعتقاد به این موضوع در میان همه مردم، اعم از خاص و عام، افزایش یافته است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که این احساس در درون من وجود دارد و همچنان کسی نیست که بتواند آن را درک کند.
هوش مصنوعی: من به واسطه رحمت او با بصیرت و درک درست شدم و به خاطر سخن او توانستم به درستی صحبت کنم.
هوش مصنوعی: من از خاک پای او سر بلند کردم و با کلام خود، دنیا را سامان دادم.
هوش مصنوعی: وقتی که عطار مرا دعوت کرد، من به روح و جان او تبدیل شدم و در جهان به عنوان عطّار شناخته شدم.
هوش مصنوعی: پدر من نیز مانند جد بزرگوارم عطّار بود و او نسبت به فرقهٔ انصار تعلق داشت.
هوش مصنوعی: من به یک عطار تبدیل شدم که در سرزمین شعر و ادب به کار خود مشغولم و از آثارم همه جا پر شده است.
هوش مصنوعی: من به عمق معانی کلمات و مفاهیم پی بردم و به جایی رسیدم که همه معانی و مفهومها در وجود من جمع شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که عطّار به حقایق و نور واقعی دست پیدا کرد، عطر و بوی وفا در تمام عالم پخش شد و همه جا را معطر کرد.
هوش مصنوعی: زندگی و اعتقادات من به واسطه او روشن شده و روح و احساسات من مانند یک باغ سرسبز و پرگل شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که عطّار به دنبالت آمده، محبت تو در وجودت به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: ای تو روشنایی که مظهر رازهای نهفته هستی، تو که از محبت پاکان و دوستداران بیرون آمدهای.
هوش مصنوعی: ای کسی که عقل کل از وجود تو شگفتزده شده و عشق در مسیر تو گیج و پریشان گشته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از محبت تو بهرهمند شود، همچون جنید و بایزید در علم و معرفت رشد میکند.
هوش مصنوعی: در مسیر هدایت، پیامبران راهنمایی میکنند و اولیا (خالصان) را همچون تاجی بر سر دارند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار تو باشد، معنی و مفهوم واقعی تو را از تو میگیرد و به خود نسبت میدهد.
هوش مصنوعی: ای کسی که عقل و دانش همه در برابر تو حیران ماندهاند، عشق در کوی تو مانند یک سرگردان بیهدف به دنبال تو میگردد.
هوش مصنوعی: در این زمان، هزاران نفر مانند عطّار به دور تو میچرخند، اما مانند مگسها از خود بیزبان و بیسخن هستند.
هوش مصنوعی: من چه بگویم تا حقیقت تو را اثبات کنم، میتوانی درباره وصف وجود تو سخن بگویی.
هوش مصنوعی: عشق او به من موجب ایمان و اعتقاد شد و به قلبم راه یافت، مانند خورشیدی که بر ماه میتابد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی جان تو گرامی باشد، راز عشق تو را پنهان نگهدار.
هوش مصنوعی: اولیا به عشق و محبت خود ایمان داشتند و به همین دلیل از مردم و دنیا مخفی بودند.
هوش مصنوعی: نور پاک او بر دلهای پاکان تابید و به حق، دلهای پاکان را به مسیر راست هدایت کرد.
هوش مصنوعی: نور او بر جنید و بایزید تابید و به همین دلیل، آنها در دنیا به مقام یگانگی رسیدند.
هوش مصنوعی: هر کس که مانند بوذر و قنبر از نفس پاک و دل پاکی برخوردار باشد، به یقین شخصیت والایی خواهد داشت و محترم و مورد احترام خواهد بود.
هوش مصنوعی: نور او مانند نوری است که بر دل بصیرتی میتابد و به کسانی که به او ایمان دارند، مانند کمیل، مسیر حقیقت را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و محبت او گرامی داشته شود، مانند ابراهیم ادهم بزرگوار میشود.
هوش مصنوعی: گاهی ذوالنون (ابنعطا) یار و همدمی پیدا کرده، و زمانی نور او با شقیق (یکی از دوستان یا مریدان) همراه شده است.
هوش مصنوعی: دوستی را نوازش میکند که از دیار غیر عرب آمده و در اوقات خاصی به او احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی به نام و شناخته شده است و گاهی در حالتی پنهان، مانند جنید؛ و زمانی همچون نور، یا شبیلی (شبیلی اشاره به یکی از صوفیان معروف دارد) به شکار میپردازد.
هوش مصنوعی: بوتراب و شیخ یحیی و معاذ، هر سه از بزرگانی هستند که او (شخص مورد نظر) رهبری و هدایت این افراد را بر عهده داشته است.
هوش مصنوعی: شجاعت و زیبایی نصیب شاهان و شخصیتهای بزرگ مانند یوسف و امام حسین شده است، که این زیبایی و زینت به خاطر نور محبت و عشق اوست.
هوش مصنوعی: احمد عاصم ابوسفیان ثور به معروفیت و شهرت جهانی دست یافت و نام او در بین مردم پراکنده شد.
هوش مصنوعی: گاهی دل انسان مانند آئینهای صاف و شفاف میشود، که نیاز به جلا و تمیزی دارد تا نور حقیقت و زیبایی را بهتر منعکس کند.
هوش مصنوعی: احمد حواری و فضل و بشر به مقام و اعتبار رسیدند و در میان مردم به نام و احترام شناخته شدند.
هوش مصنوعی: بوعلی دقاق و بوالقاسم قشیر مانند نصر آبادیش بودهاند، نصیر. این جمله به این معناست که دو شخصیت مشهور در علم و فلسفه، به گونهای شبیه به همدیگر بودهاند و دارای ویژگیها یا قابلیتهای مشابهی هستند.
هوش مصنوعی: مانند بوی یعقوب که به خاطر اشکها و غم خود آرامش را تجربه کرده است، نهرهایی از خیر و نعمت بر او جاری شده و به همراه خضر، روشنایی و فیض را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: سدهرها و نیازهای مردم به دست پیر و مراد و کسی که در آن مقام است، برآورده میشود و خواجه عبدالله نیز از همان گروه است.
هوش مصنوعی: یعقوب و ابوالفضل حسن به اندازه عبدالله، که شخصیتی خوشنام و مغتنم است، درخشان و بزرگوارند.
هوش مصنوعی: نور روشنی بر دل منصور تابید و به واسطهی آن، جهانی نو و پر از روشنی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: حفص حداد و دیگران از محبت او دور شدهاند و از خوبیهای او بهرهمند نیستند.
هوش مصنوعی: بوسعید بن ابوالخیر در آن زمان به خاطر عشق و محبتش خود را به بهشت نزدیک میدانست و جانش به وجد آمده بود.
هوش مصنوعی: روح نیکسرشت سهروردی و ستاره درخشان آسمان از عشق و محبت او نوشیدهاند.
هوش مصنوعی: هر کس که به محبت او راستگو و درست عمل کرده، مانند نجمالدین ما بزرگ و باعظمت شده است.
هوش مصنوعی: مجدالدین و سعدالدین همواره مانند علی لالا، به خدمت او آمده و در کنارش بودهاند.
هوش مصنوعی: سیف و خرز از لطف و بخشش او به کمال و نوجوانی رسیدند.
هوش مصنوعی: هر کسی که علاقهای به او داشت، در این موضوع سکوت کرده بود و این صحبت هنوز هم پنهان است.
هوش مصنوعی: این زمان، کسی به کشف و درک عمیق اسرار دست یافته است؛ پس به این دلیل، عطار را مورد اتهام قرار نده.
هوش مصنوعی: هر کس که در مسیر حق گام بردارد، از نور و مهر خداوند آگاه میشود.
هوش مصنوعی: محبت او زندگی ما را روشن و پرانرژی کرده است، همچنان که خاک نیشابور نیز به خاطر او نورانی و با ارزش شده است.
هوش مصنوعی: هرکس که عشق علی را در دل دارد، به راه سعادت میرسد و همچون خورشید، به برکت وجودش بر دیگران میتابد.
هوش مصنوعی: هرکسی که محبت او را دارد، ایمان خواهد آورد، زیرا هیچکس نمیتواند از او ایمان و دین را به شیطان منتقل کند.
هوش مصنوعی: هر کس که دوستدار او باشد، مانند سلمان ماست و او همچون شمعی در دل ما میدرخشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که محبت او را در دل دارد، همراه بوذر و عمّار خواهد بود و با قنبر نیز خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که محبت خداوند را در دل دارد، مانند عمّار به راه پیشوای عطار میرود و به خدمت او در میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق او را دارد، دلش زنده است و در میان کسانی که به او رسیدهاند، خوشبخت است.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق او را در دل دارد، از بند کفر و ظلم رهایی مییابد و همه ستمها و نارساییها به باد میروند.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق او را در دل دارد، مانند یک پادشاه میشود و فرمانش میتواند از یک ماه تا یک ماه دیگر برقرار باشد.
هوش مصنوعی: بدگویی در مورد منافق را به درویش نکن، زیرا خود را از مسلمانان میدانی.
هوش مصنوعی: اگر تو امروز به سوی او نروی، چگونه میتوانی در آینده چهرهاش را ببینی؟
هوش مصنوعی: در روز قیامت، وقتی انسانها به حساب و کتاب اعمالشان رسیدگی میشود، زبانها به زودی بند میآید و هیچ کس نمیتواند سخن بگوید. در آن لحظه، تمام زندگی دنیوی و آخرتی انسان به مانند یک کوره آتشین خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو به دشمنی و کینهتوزی لباس پوشیدی و به خاطر همین کینهات در جهنم عذاب میکشی.
هوش مصنوعی: هر کسی که محبت او را در دل دارد، اگر به او نسبت رافضی بدهی، درست نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر این که تو این حرف را گفتهای، همچون کسی ملعون شدهای و از حالت مسلمانی خارج شدهای.
هوش مصنوعی: هر کسی که به مؤمن بگوید «رافضی» باید بداند که خودش به طور قطع از جمله ارفاضیان است.
هوش مصنوعی: بازگشت به حق به معنای دوری از آن است، و تو هم از مسیر اصلی خود دور شدی.
هوش مصنوعی: اگر کسی به ظاهر مسلمان باشد، ولی در درون خود ایمان نداشته باشد، نباید انتظار داشته باشد که واقعاً مسلمان باشد.
هوش مصنوعی: هیچ مکانی جز دوزخ برای شخص بیگانه وجود ندارد و او را به بهشت راهی نیست.
هوش مصنوعی: انسانی که از نظر اجتماعی یا موقعیت از دربار طرد شده است، در ظاهر و باطن خود دچار زوال و نابودی شده است.
هوش مصنوعی: ای برادر، برای این که از افرادی که به حقیقت نمیرسند و بد هستند دور باشی، باید از جماعت ناپاک و پلید فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: این افراد خارجی و ناصبی که خودشان را از حقیقت دور کردهاند، به طور قطع، به هلاکت رسیدهاند و به دوزخ خواهند رفت.
هوش مصنوعی: راه را از مردان واقعی بیاموز و خود نیز به صف آنها بپیوند. با دوستداران و کسانی که درد را درک میکنند، معاشرت کن و در کنار آنها قرار بگیر.
هوش مصنوعی: ای برادر، تا زمانی که به مردی حقیقت دین نرسیدهای، هیچ چیزی در درون تو برای درک این دین وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به ما بیاموز تا بتوانیم مانند مردان نیکوکار عمل کنیم و من هم بتوانم معانی و مفاهیم زیادی را برای تو به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: من ابتدا عاشق حیدر هستم، زیرا از او نور و معنای روشن و روشنی دریافت میکنم.
هوش مصنوعی: محبت من به اولیا و پادشاهان الهی را نشان میدهد و همچنین نشاندهندهی عظمت و ارزش وجود من، مانند گوهری در دل دریای خداست.
هوش مصنوعی: من به فهم و دانشی عمیق دست یافتهام که از دنیای غیب نشأت میگیرد و این فهم برای من زیبایی و جذابیت خاصی به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: من در ابتدا به نور و روشنایی اشاره میکنم و در انتها به تاجی که در آینده خواهد آمد.
هوش مصنوعی: علم در ابتدا به من نمایان شده، و در پایان، آدمیتم با حلم و بردباری همراه شده است.
هوش مصنوعی: در آغاز، مفاهیم عمیق و رازهای الهی را در دل دارم و در نهایت، شبیه ماهی هستم که به سمت نور ماه حرکت میکند.
هوش مصنوعی: اولین مفهوم من بر عالم و جهان تاثیر میگذارد و در نهایت، نتیجهام بر انسانها اثر میگذارد.
هوش مصنوعی: در ابتدا، نام من در خاطرههاست و در نهایت، عشق او راهنمای من خواهد بود.
هوش مصنوعی: اولین باری که معانی آیات قرآن را درک کردم، مانند آن بود که از جامی پر از معرفت و دانش نوشیدم.
هوش مصنوعی: ابتدا عشق و محبت پادشاهی در دل من حضور داشت، و در نهایت، حقایق و اسرار الهی برایم نمایان شد.
هوش مصنوعی: ابتدای وجودم در سایهٔ عشق اوست و در انتها، تحقق آرزوهایم در بهشتی است که او فراهم میآورد.
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که نخستین معنا و مفهوم را کسی میگوید که پیامبر بوده و در نهایت آن معنا به فرزندان بانوی پاک و معصوم میرسد. به عبارت دیگر، ابتدا چیست و به کجا ختم میشود.
هوش مصنوعی: معنای اصلی من در ابتدا به صورت پنهان وجود دارد و در انتها به عمق وجود انسانها رسوخ کرده است.
هوش مصنوعی: در آغاز، مفهوم وجودم به جسمم داده شده و در نهایت، معنی واقعی من از سخنانی که او گفته است، هویدا میشود.
هوش مصنوعی: اولین مفهوم من، مانند یک پادشاه است که حقیقت را فاش میکند و آخرین مفهوم من، مانند نوری است که فقط کسی میتواند آن را درک کند که به معرفت رسیده باشد.
هوش مصنوعی: در ابتدا، من به اوج معنایی رسیدم که به رهبری و هدایت دست یافتم و در انتها، به مقام ارجمند سروری نائل شدم.
هوش مصنوعی: من در ابتدا مفهومم کلام و گفتار است و در نهایت معنای حقیقیام تفسیر و توضیح میباشد.
هوش مصنوعی: اول من، تفسیر و توضیح علم جفر است و در نهایت، نهجالبلاغه را بیان میکنم.
هوش مصنوعی: اولین معنای من با او شکل گرفت و در نهایت معنای آخرم به غیر او تبدیل شد و افزایش یافت.
هوش مصنوعی: در ابتدا عشق به من معنای زندگی و شادی را بخشید، اما در نهایت من را در قید و بند عشق گرفتار کرد.
هوش مصنوعی: در ابتدا، دانش و اطلاعاتی را کسب کردهام، اما در انتها، ایمان و اعتقاداتم از بین رفته است.
هوش مصنوعی: ابتدا باورهای تقلیدی خود را از بین ببر تا ایمان حقیقی و ژرفی در وجودت ظهور پیدا کند.
هوش مصنوعی: از الگوها و شبیهسازیهای بیهوده عبور کن، چرا که این تقلیدها روح تو را به زندگی نمیآورد.
هوش مصنوعی: اگر هنوز به سفر نرفتهای، همچون زنی فعل و انفعال نکن. ای مقلد، تنها به دنبال محبت او نرو.
هوش مصنوعی: هر دلی که محبت او در آن راه یافته، بدان که مانند تابش خورشید نور و روشنی میبخشد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت او را به گونهای درک کن که فقط گفتار و ادعا نیست. برای خاطر این محبت، تو مانند ظرفی هستی که میتواند آن را در خود جا دهد.
هوش مصنوعی: دل خود را از هرگونه آلودگی پاک کن و چشمانت را از دیدن چهرههای زشت دور نگهدار.
هوش مصنوعی: پس از آن زمانی کار مردان را دنبال کن و پیوسته در فکراکتشاف و جستجو باش.
هوش مصنوعی: وقتی که دل از هر گونه آلودگی پاک شود، نور محبت او در آن تابیده و روشنایی میبخشد.
هوش مصنوعی: تو نگو که من مورد تایید قرار گرفتم، ای فضول! تلاش کن تا او (خدا) تو را قبول کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.