خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۲ - برگشتن سام از پای قصر و سر به کوه و بیابان گذاشتن
سرشکت چرا راه دریا گرفت
مگر کارت از چرخ بالا گرفت
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۶۸ - کشته شدن ارقم دیو به دست سام
همان نام سالار بالا گرفت
چو آن مرغ بر آشیان جا گرفت
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۷۱ - صفت مهمان کردن شدید، عوج را
غو کوس در چرخ آوا گرفت
تو گفتی زمین رو به بالا گرفت
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
انوار وجه توست که ارض و سما گرفت
کلِ وجودْ جودِ وجودِ شما گرفت
در نور مهر ذرهٔ سرگشته محو شد
لاهوتیئی ز های و هویات هوا گرفت
بلبل خروش دارد و پروانه سوز دل
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱
تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت
از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم
دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
از سر زلفش دلم سودا گرفت
وز دو لعلش آتشی در ما گرفت
قامت آن سرو آزاد از چه روی
سایه ی لطف از سر ما واگرفت
چون بدیدم قامتش را در زمان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴
تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما
مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت
موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵
تا که سودای خیالش در سویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
در هوایش چون بنفشه ما ز پا افتاده ایم
نرگسش عین عنایت از سر ما وا گرفت
چشم ما بر پردهٔ دیده خیالش نقش بست
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶
نور چشم عالمی بر دیدهٔ ما جا گرفت
این چنین نور خوشی در جای خود مأوا گرفت
سوخته می خواست تا آتش زند در جان او
از میان سوختگان خویشتن ما را گرفت
عقل مخمور است و ما مست و خراب افتاده ایم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷
عشق دلبر در دل ما جا گرفت
خانه خالی دید از آن مأوا گرفت
عاشق مستیم و در کوی مغان
عاقلان را کی بود بر ما گرفت
هر کسی دستی و دامانی دگر
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸
آتش عشقش خوشی در ما گرفت
بعد از آن در جملهٔ اشیا گرفت
رند سرمستیم در کوی مغان
محتسب را کی بود بر ما گرفت
آن دل سرمست این دیوانگان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹
چشم مستش گوشه ای از ما گرفت
گوئیا از ما عنایت وا گرفت
عارفانه خلوتی خالی گزید
کنج خلوتخانهٔ تنها گرفت
دل ز هجرش گر بنالد گو بنال
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱
سید ما بر درش مأوا گرفت
گوشه ای در جنت المأوا گرفت
خاطر ما در خرابات مغان
خوش مقامی یافت آنجا جا گرفت
مبتلائیم از بلای عشق او
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت
آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت
در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت
چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت
عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز
[...]
محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۰ - لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت سوم
کجا نیز خورشید بالا گرفت
ز تابیدنش دشت گرما گرفت
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
تا دل از شوق گل رویت ره صحرا گرفت
در هوای سرو قدّت کار جان بالا گرفت
راست چون سروی ست نخل قامتت بر طرف چشم
کز ریاض جان وطن بر ساحل دریا گرفت
خاک کویت را ز آب دیده می دارم نگاه
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت
مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت
با سرو از لطافت قدّ تو بادِ صبح
هر نکته یی که گفت چمن از هوا گرفت
بر باد رفت حاصل عمر عزیز من
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۱ - قیام نمودن ابسال به دایگی سلامان و دامن بر زدن در پرورش آن پاکیزه دامان
پایه حسنش بسی بالا گرفت
در همه دلها هوایش جا گرفت
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۹ - حکایت کشفی که به بال بطان پریدن آغاز نهاد و به یک سخن ناجایگاه از اوج هوا به حضیض خاک افتاد
طبع بطان از لب دریا گرفت
رای سفر در دلشان جا گرفت