ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت
آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت
در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت
چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت
عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز
عشق در بحث آمدوبرعقل دقت ها گرفت
پرتو نور تجلی هر دلی را بهره داد
عقل استعفا گزید و عشق استغنا گرفت
آتشی در وادی ایمن فتاد از ناگهان
شعله ای بر کوه طور افتاد و بر موسا گرفت
الغیاث!ای دستگیر دردمندان، الغیاث!
عشق شوریدست وعالم سر بسر غوغا گرفت
قاسمی را عاقبت نیک اوفتاد از فضل دوست
عاقبت بر خاک کویش مسکن و ماوا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و تأثیر عمیق آن بر دل انسانها پرداخته است. عشق ناگهان دل را تسخیر میکند و آتش شوق و غم را در دلهای شیدا برافروخته میکند. عقل در تلاش است تا اوصاف عشق را توصیف کند، اما عشق به گونهای عمیقتر و پیچیدهتر از آن است که عقل بتواند آن را درک کند. این عشق، نور و زیبایی را برای دلها به ارمغان میآورد و عقل از کار میافتد. شاعر به توصیف حالاتی میپردازد که عشق همچون آتش در دلها شعلهور میشود و جهانی از شور و غوغا را به وجود میآورد. در پایان به سرنوشت قاسمی اشاره میکند که به لطف عشق به آرامش و آرامگاهی در کنار معشوق میرسد.
هوش مصنوعی: ناگهان در جریان عشق تو، روح من را به غارت برد. شعلههای آرزوی عشق تو در دل عاشق من نشسته است.
هوش مصنوعی: دل درگیر مشکلات و سختیها بود و در افکار ناخواسته و پست غرق شده بود. اما وقتی اراده و همت او بالا گرفت، کارها نیز به سمت بهتر شدن و رشد رفت.
هوش مصنوعی: عقل درباره ویژگیهای عشق صحبت کرد و در مورد چارههای عشق گفتگو شد، اما عقل متوجه شد که بحثهای زیادی وجود دارد که باید به آنها توجه شود.
هوش مصنوعی: نور زیبایی که از دلها تابیده میشود، به هر دلی نوری میبخشد. در این میان، عقل از کار کنار کشیده و عشق به رضایت و خودکفایی دست پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: در یک منطقه امن ناگهان آتشی برافروخته شد که شعلهاش بر روی کوه طور افتاد و موسی را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: ای یاریدهنده دردمندان، کمک کن! عشق طغیانی است و جهان به شدت در هم ریخته و آشفته شده است.
هوش مصنوعی: قاسمی در پایان کار به سرنوشت شگفتی دست یافت؛ به لطف و رحمت دوست، سرانجام در سرزمین او سکونت گزید و جایی برای زندگی خود پیدا کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند
راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت
جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا
[...]
ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
[...]
تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت
از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم
دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب
[...]
تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما
مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت
موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد
[...]
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.