نور چشم عالمی بر دیدهٔ ما جا گرفت
این چنین نور خوشی در جای خود مأوا گرفت
سوخته می خواست تا آتش زند در جان او
از میان سوختگان خویشتن ما را گرفت
عقل مخمور است و ما مست و خراب افتاده ایم
در چنین وقتی نباشد عقل را بر ما گرفت
ملک دل بگرفت عشقش غارت جان می کند
ترک سرمستی درآمد این ولایتها گرفت
مبتلائیم و بلا را مرحبائی می زنیم
زانکه از بالای او این کار ما بالا گرفت
تا به دست زلف او دادم دل سودا زده
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
در سرابستان میخانه حضوری دیگر است
لاجرم سید حضوری یافت آنجا جاگرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از نور و خوشی عشق صحبت میکند که بر دلها نفوذ کرده است. او به حالتی از مستی و عقلزدگی اشاره دارد که در آن انسانها از دنیای واقعی فاصله گرفته و به محبت و عشق مشغولاند. عشق به عنوان یک قدرت ویرانکننده و در عین حال زاینده، بر جان شاعر تسلط دارد و او به این احساس در میخانهای نمادین پناه میبرد. در نهایت، شاعر به علاقه و وابستگی عمیقاش به معشوق اشاره میکند و بیان میکند که تجربه حضور عشق، او را به دنیایی دیگر منتقل کرده است.
هوش مصنوعی: نور چشمی که برای همه عالم روشنیافزا بود، در چشمان ما نشسته است و این نور خوشبختی در دل ما جا گرفته است.
هوش مصنوعی: شخصی که سوخته از عشق و درد است، میخواهد به او آتش بزند و جانش را بسوزاند، اما در میان دیگران که در حال سوختن هستند، ما را به خود جذب کرد و گرفت.
هوش مصنوعی: در این زمان که ما در حال مستی و بیخودیم، عقل و فکر ما نمیتواند ما را کنترل کند. ما به حدی غرق در حال و هوا هستیم که توانایی تفکر منطقی را از دست دادهایم.
هوش مصنوعی: عشق معشوق قلب من را تسخیر کرده و جانم را در حال نابودی است. حالا که از این حالت سرمستی خارج شدهام، این سرزمینها را گرفته است.
هوش مصنوعی: ما دچار مشکلات و سختیها هستیم و حتی با آنها خوشآمد میگوییم، زیرا از مقام والای او این وضعیت برای ما پیش آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی که دل دیوانهام را به دست زلف او سپردم، وجودم به تدریج تحت تأثیر زیباییهای او قرار گرفت.
هوش مصنوعی: در جایی که مانند سراب میماند و حقیقت را نمیتوان به آسانی دید، در میخانهای به جز آنچه معمول است، حالتی دیگر وجود دارد. به همین دلیل، شخصی با مقام و معرفت بالا در آن مکان حضور یافته و جای خود را تثبیت کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند
راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت
جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا
[...]
ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
[...]
تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت
از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم
دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب
[...]
تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما
مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت
موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد
[...]
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.