گنجور

 
جهان ملک خاتون

تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت

از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت

من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم

دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت

تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب

مهر روی همچو ماهش در دلم مأوا گرفت

آه دردآلود من از سقف مینایی گذشت

.............................................ا گرفت

تازه می گردد دماغم از نسیم صبحدم

تا نگار مشک بوی من ره صحرا گرفت

درّ دریای وصالت را همی جستم به آه

آتش آهم ببین کاندر دل دریا گرفت

ای جهان زین بیش گرد کار عشق او مگرد

کز دو لعل آبدارش آتشی در ما گرفت

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت

در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت

با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند

راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت

جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت

باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت

چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد

بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت

زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت

چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما

مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت

موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
نسیمی

هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت

چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت

با دهانت نکته‌ای می‌گفتم از اسرار غیب

سالک از راه حقیقت خرده‌ها بر ما گرفت

تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا

[...]

قاسم انوار

ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت

آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت

در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت

چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت

عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه