عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
بیا در راه حق جان را فدا کن
پس آنگه کار خود با او رها کن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۸ - سؤال کردن امیرالمؤمنین و امام المتّقین اسداللّه الغالب علی ابن ابی طالب علیه السّلام و جواب دادن نی در اسرارها فرماید
تو روحی جسم را کلّی رهاکن
عنایت را چو عیسی ابتدا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۴ - در سؤال کردن مرید از حضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید
اگر تو مغز جان خواهی رها کن
تو مرا این پوست کلّی خود جدا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۶ - حکایت کردن از شیخ شبلی در بی نشانی حسین منصور از عالم و در بی نشانی یافتن فرماید
بلا از خویش بین صورت رها کن
از این آلودگی خود با صفا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۳ - سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را
کنون مجروحی و خود را دوا کن
درونت با برون یکسر صفا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۹ - در آگاهی دل در اسرارو از تقلید دور شدن فرماید
طبیبت نیست اینجا خود دوا کن
چو مجروحی برو خود را شفا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
مرا بنگر تو بود خود رها کن
بنزد بود من خود را فنا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
نهان شو پایداری در فنا کن
فنا گرد و بکل خود را بقا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
مرا دردیست این دردم دواکن
طبیبم چون توئی دردم شفا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
در اینجا منزلت در خود فنا کن
پس آنگاهی ز من خود را بقا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
فنا شو خاک و آتش را رها کن
حقیقت آب و آتش هم فنا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را
بدی کمتر کن و نیکی وفا کن
نکوئی خاص از بهر خداکن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۱ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید
یکی بین و دوئی اینجا رها کن
عیان مر جسم وجان کلّی خدا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
خدائی کن در اینجا خود فنا کن
پس آنگاهی سر و پایت خدا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
همه وصلست هجران را رها کن
درون جان و دل را با صفا کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۷ - در سؤال کردن صاحب اسرار فرماید
یکی شو این زمان لوحی رها کن
چو من خود را وجودت عین لاکن
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۲
چون چنگ شدم جانا آن چنگ تو دروا کن
صد جان به عوض بستان وان شیوه تو با ما کن
عیسی چو توی ما را همکاسه مریم کن
طنبور دل ما را هم ناله سرنا کن
دستی بنه ای چنگی بر نبض چنین پیری
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۶
بی جا شو در وحدت در عین فنا جا کن
هر سر که دوی دارد در گردن ترسا کن
اندر قفس هستی این طوطی قدسی را
زان پیش که برپرد شکرانه شکرخا کن
چون مست ازل گشتی شمشیر ابد بستان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۴
اگر خواهی مرا می در هوا کن
وگر سیری ز من رفتم رها کن
نیم قانع به یک جام و به صد جام
دوساله پیش تو دارم قضا کن
بده می گر ننوشم بر سرم ریز
[...]