گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۰
 

عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید

 

بیا در راه حق جان را فدا کن

پس آنگه کار خود با او رها کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۹ - در آگاهی دل در اسرارو از تقلید دور شدن فرماید

 

طبیبت نیست اینجا خود دوا کن

چو مجروحی برو خود را شفا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان

 

مرا بنگر تو بود خود رها کن

بنزد بود من خود را فنا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند

 

نهان شو پایداری در فنا کن

فنا گرد و بکل خود را بقا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند

 

مرا دردیست این دردم دواکن

طبیبم چون توئی دردم شفا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

در اینجا منزلت در خود فنا کن

پس آن‌گاهی ز من خود را بقا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

فنا شو خاک و آتش را رها کن

حقیقت آب و آتش هم فنا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را

 

بدی کمتر کن و نیکی وفا کن

نکوئی خاص از بهر خداکن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۱ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید

 

یکی بین و دوئی اینجا رها کن

عیان مر جسم وجان کلّی خدا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)

 

خدائی کن در اینجا خود فنا کن

پس آنگاهی سر و پایت خدا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)

 

همه وصلست هجران را رها کن

درون جان و دل را با صفا کن

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۷ - در سؤال کردن صاحب اسرار فرماید

 

یکی شو این زمان لوحی رها کن

چو من خود را وجودت عین لاکن

۱ بیت
عطار
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۶ - در نصیحت

 

نفسی از همه تبرا کن

ساعتی چشم خویشتن وا کن

۱ بیت
عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۲

 

چون چنگ شدم جانا آن چنگ تو دروا کن

صد جان به عوض بستان وان شیوه تو با ما کن

عیسی چو توی ما را همکاسه مریم کن

طنبور دل ما را هم ناله سرنا کن

دستی بنه ای چنگی بر نبض چنین پیری

[...]

۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۶

 

بی جا شو در وحدت در عین فنا جا کن

هر سر که دوی دارد در گردن ترسا کن

اندر قفس هستی این طوطی قدسی را

زان پیش که برپرد شکرانه شکرخا کن

چون مست ازل گشتی شمشیر ابد بستان

[...]

۱۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۴

 

اگر خواهی مرا می در هوا کن

وگر سیری ز من رفتم رها کن

نیم قانع به یک جام و به صد جام

دوساله پیش تو دارم قضا کن

بده می گر ننوشم بر سرم ریز

[...]

۱۴ بیت
مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۸۴