گنجور

 
مولانا

چون چنگ شدم جانا آن چنگ تو دروا کن

صد جان به عوض بستان وان شیوه تو با ما کن

عیسی چو توی ما را همکاسه مریم کن

طنبور دل ما را هم ناله سرنا کن

دستی بنه ای چنگی بر نبض چنین پیری

وان خون دل زر را در ساغر صهبا کن

جمعیت رندان را بر شاهد نقدی زن

ور زهد سخن گوید تو وعده به فردا کن

دیوانه و مستی را خواهی که بشورانی

زنجیر خودم بنما وز دور تماشا کن

دیدم ز تو من نقشی بر کالبدی بسته

جان گفت علی الله گو دل گفت علالا کن

زان روز من مسکین بی‌عقل شدم بی‌دین

زان زلف خوش مشکین ما را تو چلیپا کن

زنار ببند ای دل در دیر بکن منزل

زان راهب پرحاصل یک بوسه تقاضا کن

در چهره مخدومی شمس الحق تبریزی

گر رغبت ما بینی این قصه غرا کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۸۶۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

بی جا شو در وحدت در عین فنا جا کن

هر سر که دوی دارد در گردن ترسا کن

اندر قفس هستی این طوطی قدسی را

زان پیش که برپرد شکرانه شکرخا کن

چون مست ازل گشتی شمشیر ابد بستان

[...]

ادیب الممالک

ای شب پره جولان زن ای سرسره غوغاکن

ای خرچسنه بنشین هنگامه تماشا کن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه