گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان

 

زمین آنک بالاست پهنا کنیم

وزان دشت بی‌آب دریا کنیم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵

 

زمین را ز خون رود دریا کنیم

ز بالای بدخواه پهنا کنیم

فردوسی
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

کار تو اینجا تمامت ما کنیم

هرچه باید این زمان پیدا کنیم

عطار
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم

تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم

بی‌مغز بود سر که نهادیم پیش خلق

دیگر فروتنی به در کبریا کنیم

دارالفنا کرای مرمت نمی‌کند

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

برخیز تا طریقِ تکلّف رها کنیم

دکّانِ معرفت به دو جو بر بها کنیم

گر دیگر آن نگارِ قباپوش بگذرد

ما نیز جامه‌های تصوّف قبا کنیم

هفتاد زَلَت از نظرِ خلق در حجاب

[...]

سعدی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح سلطان اویس جلایری

 

آن به که روز عید به می التجا کنیم

عیش گذشته را به صبوحی ادا کنیم

با پیر می فروش برآریم خلوتی

یک چند خانقاه به شیخان رها کنیم

از صوت نای و نی بستانیم داد عید

[...]

عبید زاکانی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱

 

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم

صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کنیم

در حبس صورتیم و چنین شاد وخرمیم

بنگر که در سراچهٔ معنی چه ها کنیم

رندان لاابالی و مستان سرخوشیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۲۵

 

ای دل بیا بکوی خرابات جا کنیم

با پیر میفروش بجان اقتدا کنیم

بر آستان پیر خرابات سرنهیم

بر عهد بندگی و ارادت وفا کنیم

خود را ز قید زهد و ریایی برون بریم

[...]

اسیری لاهیجی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

برخیز تا زیارت ماتم‌سرا کنیم

جان را برای قطره اشکی فدا کنیم

بر مرهم مسیح بخندیم و بگذریم

هر درد را به حسرت دردی دوا کنیم

داغیم و کار ما سفر ملک سینه‌هاست

[...]

فصیحی هروی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴

 

ای دل بیا که تا بخدا التجا کنیم

وین درد خویش را ز در او روا کنیم

امید بگسلیم ز بیگانگان تمام

زین پس دگر معامله با آشنا کنیم

سر در نهیم در ره او هرچه باد باد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۵

 

ای دل بیا که بر در میخانه جا کنیم

وان مستی که فوت شد از ما قضا کنیم

تا کی ز زهد خشک گرانان صومعه

خود را سبک کنیم و دل از قصه وا کنیم

چندی میان اهل صفا صاف می‌کشیم

[...]

فیض کاشانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۵

 

برخیز تا بکوی مغان التجا کنیم

داغ درون خسته بجامی دوا کنیم

آن به که صرف خدمت دردی کشان شود

عمری که صرف فسق و فجور و ریا کنیم

فسق و فجور و زهد وغرور و ریا خطاست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲