گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

برخیز تا بکوی مغان التجا کنیم

داغ درون خسته بجامی دوا کنیم

آن به که صرف خدمت دردی کشان شود

عمری که صرف فسق و فجور و ریا کنیم

فسق و فجور و زهد وغرور و ریا خطاست

فکر صواب از پی رفع خطا کنیم

سعی و صفا و مروه بکعبه ثمر نکرد

در میکده بحلقه مستان صفا کنیم

یکشب در سرای مغان گر کنند باز

سی روزه روزه را بصبوحی قضا کنیم

زاهد زخوف دین نکند جا بمیکده

در خوفگاه جا بامید رجا کنیم

افتاده عکس ساقی ما در درون جام

ساقی بیار باده که رو در خدا کنیم

بارم دهد بمیکده گر پیر میفروش

منزل بصحن بارگه کبریا کنیم

یعنی که حلقه در شاه نجف علی

گیریم و عمر دولت شه را دعا کنیم

آشفته جست رشته حبل المتین دین

زنار زلف او زچه از کف رها کنیم

گر میشکی بساعد سیمین بروز حشر

حاشا که از تو ما طلب خونبها کنیم

قلب وجود ما بدر دوست چون رسد

از خاک کوی او همه تن کیمیا کنیم