سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸
نی نی به ازین باید با دوست وفا کردن
یا نی کم ازین باید آهنگ جفا کردن
یا زشت بود گویی در کیش نکورویان
یک عهد به سر بردن یک قول وفا کردن
هم گفتن و هم کردن از سوختگان آید
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۳۹ - فی سلوک طریق الآخرة
جاه و حرمت ز دل رها کردن
پشت در خدمتش دوتا کردن
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
به فسون و به کیمیا کردن
که تواند ز هم جدا کردن؟
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - فاجابه
اثیرالدین را رسمست بر زبان قلم
پیام روح قدس دم بدم ادا کردن
بنوک کلک گهر را جگر همی سفتن
بگام صیت مجارات با صبا کردن
چرا زتیغ زبانت گهر همی بارد
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - وله فی الصدر شرف الدین افتخار العراق علی ادام الله ظله
زهی شگرف نوالی که بر کرم فرضست
به سنّت دل و دست تو اقتدا کردن
جهان جان شرف الدین علی که گردون را
ضرورتست بدرگاهت التجا کردن
ز معجزات دم خلق تست عیسی وار
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۰ - ایضاً له
ای همه عادت تو لطف و مواسا کردن
کار تو تربیت مردم دانا کردن
هست در شأن تو ترتیب معایش دادن
هست در عادت تو قهر محابا کردن
وصمت خاطر خورشیدوَشَت دانی چیست؟
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۶
نی نی به از این باید با دوست وفا کردن
نی نی کم از این باید تقصیر و جفا کردن
زخمی که زند دستت بر عاشق سرمستت
نتواند غیر تو تدبیر دوا کردن
مرغی که چشد یک دم از دانه دام تو
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶١
بچنگ شیر تن خویش را رها کردن
ز مار و افعی در بادیه عصا کردن
شراب ساختن از زهر قاتل و ز حمیم
ز تف تیره و آب سیه غذا کردن
بنوک هر مژه آتش کشیدن از دوزخ
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳
چه باشد عاشقی خود را به غمها مبتلا کردن
به صد خون جگر بیگانهای را آشنا کردن
چه حاصل زین همه افسانهٔ مهر و وفا یارب
چو نتوان در دل سنگین او یک ذره جا کردن
ز گرد راه خوبان میفشاندم دامن تقوی
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - این قصیده در مدح عمدة الشعرای خلاق المعانی نادره دوران خواجه عالمیان خواجه حسین ثنایی گفته شده
گهر فروش شناسد ز در بها کردن
که مزد من نتواند کسی ادا کردن
سخن چو مزد سخن هست گو نوال مباش
ز گنج جایزه به دخل آشنا کردن
شد از کسوف کرم تیره آن چنان ایام
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴
شب عیدست می باید در میخانه وا کردن
بمی خشکی زهد روزه داران را دوا کردن
صراحی گر چنین پیوسته خواهد در سجود آمد
بیک شب طاعت سی روز را خواهد قضا کردن
ز ماه عید بی ابروی ساقی کار نگشاید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۴
به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن
درین دریا به دست بسته می باید شنا کردن
دل غمگین به زور اشک هیهات است بگشاید
به دندان گهر نتوان گره از رشته وا کردن
ز خودداری به دست و پا ره نزدیک می پیچد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۵
چو نتوان بر کنار افتاد با بحر از شنا کردن
کمر چون موج باید در میان بحر وا کردن
ز یک حرف سبک صد کوه تمکین رنگ می بازد
نسیمی می تواند بحر را بی دست و پا کردن
ندارد مغز هستی مزرع بی حاصل امکان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۶
عنان مصلحت در عشق می باید رها کردن
ندارد حاصلی در بحر بی ساحل شنا کردن
ندارد حلقه ای جز نعل وارون محمل لیلی
نباید گوش ای مجنون به آواز درا کردن
کمان کن قامت چون تیر را در قبضه طاعت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۲
در دل سخت تو نتوان به سخن جا کردن
نتوان غنچه پیکان به نفس وا کردن
پرده چهره مقصود سیه کاری توست
سعی کن سعی در آیینه مصفا کردن
غوطه در خار دهد دیده کوته بین را
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۳
نیست مقدور علاج غم دنیا کردن
گره از جبهه به ناخن نتوان وا کردن
از ولی نعمت عقبی نتوان رو گرداند
از بصیرت نبود پشت به دنیا کردن
می شود بسته در فیض ز واکردن لب
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۷
خوش است مشق قناعت ز بوریا کردن
به خواب، مخمل بی درد را رها کردن
درین ریاض، سرانجام بال پروازست
چو غنچه پیرهن خویش را قبا کردن
چه عقده وا کند از دل جهان پست مرا؟
[...]
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۴
تا کی سخن معرفت انشا کردن؟
وز چهره راز، پرده بالا کردن
آن را که بود سینه پر از گوهر راز
بیصرفه بود لب چو صدف واکردن
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۶
در این محفل ندارد یمن راحت چشم واکردن
پریشانیست مشت خاک را سر بر هوا کردن
اگر یک سجده احرام نماز نیستی بندی
قضای هر دو عالم میتوان یکجا ادا کردن
مشو مغرور بنیادی که پروازست تعمیرش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۷
ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن
توان سیر دو عالم در شکست رنگ ما کردن
امل میخواهد از طبع جنون کیشت پشیمانی
به راه آورده تیری را که میباید خطا کردن
دویی در کیش از خود رفتگان کفر است ای زاهد
[...]