گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای همه عادت تو لطف و مواسا کردن

کار تو تربیت مردم دانا کردن

هست در شان تو ترتیب معایش دادن

هست در عادت تو قهر محابا کردن

وصمت خاطر خورشید وشت دانی چیست؟

بی سبب راز دل گردون پیدا کردن

دانک جزقدر ترا نیست مسلّم کس را

جای خود بر زبر قبّۀ خضرا کردن

در سخا الحق ازاین سر که بنانت دارد

آزرا خود نگذارد بتمنّا کردن

نزهت چرخ چه باشد ؟ بهزاران دیده

در گلستان لقای تو تماشا کردن

در فزو دستی در باب کرم رسمی نو

چیست آن رسم؟ دل از جود بدریا کردن

چرخ پر دل را در مدّت خود یک حرکت

بر خلاف نبود زهره و یارا کردن

گر زجود تو کسی حاصل هستی خواهد

بدهد حالی بی وعده بفردا کردن

چون ز انعام تو معروف نه امروزینه ست

در حق من که و بیگاه کرمها کردن

با چنین سابقه نوعی بود از ترک ادب

رسم پارینه زجود تو تقاضا کردن

توبکن کاری !گر میکنی ای خواجه از آنک

این گردها را یا گفت رسد یا کردن

جاودان زی تو که انعام تو واجب کردست

بر کرم تا به ابد تربیت ما کردن