گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - فی المدیحه

 

خداوندا ترا زیبد خداوندی جهان کردن

که تو دانی ز بدخواهان جهان جان جهان کردن

تو دانی بدسگالان را نشان تیر کردن دل

تو دانی دشمنان را تن بکردار کمان کردن

ندانم هیچ بندی را که نتوانی گشادن تو

[...]

قطران تبریزی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

چیست آن زلف بر آن روی پریشان کردن

طرف گلزار به زیر کله پنهان کردن

زلف را شانه زدی باز چه رسم آوردی

کفر درهم شده را پردهٔ ایمان کردن

ای گل باغ الاهی ز که آموخته‌ای

[...]

سنایی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۴۷

 

ای رای تو مردمی و احسان کردن

خوی تو مراعات غریبان کردن

مهمان جمال تست جان و دل من

عیبی نبود خدمت مهمان کردن

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۹

 

چند نظاره جهان کردن

آب را زیر که نهان کردن

رنج گوید که گنج آوردم

رنج را باید امتحان کردن

آنک از شیر خون روان کرده‌ست

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۸

 

ضرورت است جدایی ز دل ستان کردن

به خویشتن که تواند وداع جان کردن

مرا قبول نمی باشد ارکسی گوید

که خو زهم دم دیرینه وا توان کردن

چه خوش ترست علی رغم جان دشمن را

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰۹

 

بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توان کردن

که بی یاران خود، حیف است گشت بوستان کردن؟

گسسته سلک صحبت دوستانم باز و من زنده

بدین خواری نه از راهست یاد دوستان کردن

مرا گویی «فراموشش کن و آزاد شو از غم »

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹۱

 

نظر چگونه توان در همه جهان کردن؟

چو نیست آن که به رویش نظر توان کردن

به هر چه بی رخ تو پیش از این نظر کردم

به جان تو که پشیمان شدم، از آن کردن

به فتوی خط تو کآیتی ست در خوبی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن

که وصف آتش سوزان بنی مشکل توان کردن

در آن حضرت که باد صبح گردش در نمی یابد

دمادم قاصدی باید ز خون دل روان کردن

شبان تیره از مهرش نبینم در مه و پروین

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۸ - غزل

 

مطول قصه‌ای دارم که گر خواهم بیان کردن

به صد طومار و صد دفتر نشاید شرح آن کردن

به معنی صورتی امشب نمودی روی و این صورت

نمی‌یارم عیان گفتن نمی‌شاید نهان کردن

من این صورت کجا گویم من این معنی کرا گویم؟

[...]

سلمان ساوجی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۱

 

زاهدان را نرسد غیبت رندان کردن

عیب باشد بر ما غیبت ایشان کردن

بزم ما مجلس عشق است حریفان سرمست

نتوان مجمع این قوم پریشان کردن

خود گرفتم توانی که دلم آزاری

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۶

 

نظاره تو به هر دیده کی توان کردن

نظر بروی تو باید بچشم جان کردن

بخشم و ناز نگاهی بما کنی گاهی

گر این نگه نکنی هم چه میتوان کردن

اگر بخاک افتد ذره گر بعرش رود

[...]

اهلی شیرازی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ سوم در ذکر وزرا » ۱۶۸- خواجه غیاث الدین بتکچی

 

اگر چه نیست روا سجده ی بتان کردن

تو آن بتی که تو را سجده میتوان کردن

سام میرزا صفوی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۳

 

بسینه ناوک غم تا بکی روان کردن

چه ذوق رو دهد از آینه نشان کردن

دلا بگلشن حسن معاش می باید

بقدر پایه پرواز آشیان کردن

قفس فراخ اگر گشت گلستان نشود

[...]

کلیم
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳

 

دلیرم کرد در سودای عشقش ترک جان کردن

که بی سرمایه فارغ باشد از قید زیان کردن

به پند ناصح از پای سگانش برندارم سر

به قول دشمنان عیبست ترک دوستان کردن

تنم چون تار مویی بوده در وی نهان زلفت

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۹

 

چه باشد جان که نتوان صرف راه دلستان کردن؟

ازان جان جهان نتوان کنار از بیم جان کردن

خوشا سودای یکجا گرچه باشد سر به سر نقصان

که سودایی شدم ز اندیشه سود و زیان کردن

گرفتم باغبان سنگدل مانع نمی گردد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۸

 

ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن

به شاخ گل ز ادب نیست آشیان کردن

چو بوی گل ز در بسته می رسد به مشام

چه لازم است تملق به باغبان کردن؟

دل تو نرم به افسون ما کجا گردد؟

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۶

 

به این سامان چه ساز عیش دیگر می‌توان کردن؟

که باید دستگردان خنده را از زعفران کردن!

ز ما با این عصا و پشت خم، دیگر چه کار آید؟

به این تیر و کمان، صید چه مطلب می‌توان کردن؟!

جوانی چشم نگشوده است، کآمد موسم پیری

[...]

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۰

 

بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن

چیزی به پیش دارد سر بر هوا نکردن

هنگامهٔ رعونت مندیش خاصهٔ شمع

در هر سرآتشی هست تا نقش پا نکردن

آیینهٔ حضوریم اما چه می‌توان‌کرد

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲